شعر یزد از شاعر یزدی رواست

متن مرتبط با «اختناق ادبی در نظام شاهنشاهی ، دکتر غلامحسین صدیقی ، علیرضا آیت اللهی» در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست نوشته شده است

شاعرانِ یزد اندر خواب ناز

  • شاعرانِ یزد  اندر خواب ناز شاعرانِ یزد  اندر خواب ناز خورده نان و کشک با روغنپیاز حس ٌ و حال عاشقیشان را نجور حرفهائی میزنند یک من یک غاز شعرِ عشقی بد قدیمی گشته است شعر دستوری ؟ دوبیتی یک پیاز روغنِ ارده ؟ بباید پنج بیت !! بابت نان هم غزل باید دراز مانده است این کشک کلشوریِ شور در به روی کشکمالی هاست باز ... کشکی - کشکی کشک را مالیده است بعداز آن اخوئه و ولنگ و واز رفت وحشی ، عشق را همراه برد شاعر یزدی است غرق اندر نیاز باز یزدی گوید این هم شعر شد ؟! راه باز است ای عزیز ! ، جاده دراز تو بگو بهتر زمن ای کشک خور ! من به چوب خود نمی گردم دراز خورده ام بس دوغ ها ، یارانه ای تا زبان کردم به این شوخی دراز ! , ...ادامه مطلب

  • شعر من ، شعر یزد ، شعر شماست

  • شعر من ، شعر یزد ، شعر شماست بر سری گر نشست فرٌ هما ست ره ببایست تا به عمق وجود چون که دروازه ای به لطف خداست همه از لطف یزد و یزدان است نور خورشید بهر خلق هداست نه ! تکبرٌ مباد از شاعر شعر خوب از همه کُبور جداست چون که در راه مردم است و خدا پس چنین شعر نعمت است و به جاست گر تو خواندی چه بهتر ای حق جو ورنه گَردی ز من نخواهد خاست گفتن من وظیفه است به خلق ثمری داده ، گر که خلق بخواست این مهم نیست خواندن اشعار اصل بر کارکِردِ آن به رواست ایٌهالناس ! شعر من خوب است مستحقٌ هزار باره دعا است ! ,شعر ، یزد ، علیرضا آیت اللهی ...ادامه مطلب

  • عید ، عید است و مبارک بادت

  • همه عید تو مبارک بادا عید ، عید است و مبارک بادت بقیه ؟ ؛ حرف و خرافات و یا وَهم و گمان ... چه بگویم به از این ؟ ای شیرین ؟! انگبین ! نازنین! مه جبین ! « نو » ز ازل « روز » برین ! که تو نوروز منی در هردم  و همه سال ز عهد آدم  عید ، نو ، سعد و سعادتمندی ... خوبِ خوبان ! همه عید تو مبارک بادا.... ... که تو خود یک عیدی گل ، در و دشت ، کنار دریا ،  سال نو ، فصل بهار ... پس بیا ! باز بیا ! رنجه نما آن گامت شعر من را تو بخوان یک نظری با « نظر » ی ... به نگر ! آسمانم ! خورشید ! ای که ابری به مصادیق بهار تو ببار ، بر منِ زار ببار تا شوم من چون تو : همه عید و شادی ، مظهر آزادی... منبع آبادی ... باد بادا یارا ،  که بیائی با آن ، همه ایٌام بهار  و نخستین روزش ، روز نو ، نوروزش باد بادا یارا بادِ آزادی فکر بادِ آزادی شعر یاربادا ما را همه عید تو مبارک بادا ! , ...ادامه مطلب

  • هفتاد سالگی شاعر : علیرضا آیت اللهی

  •   ورود به هفتاد سالگی     سالروز تولٌدم  شده است عمر من در شروع هفت ده است جشن کو ؟ کیک آن طلب به شما خانه ی کارمند « دلکده » است , ...ادامه مطلب

  • تو را من چشم در راهم . ورا من چشم در راهم

  •   55 سال پس از نیما      تو را من چشم در راهم شبا هنگام   تو را من چشم در راهم شبا هنگام که می گیرند در شاخ « فلاخن » سایه ها رنگ سیاهی شبا هنگام ، در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند در آن نوبت که بنده نیلوفر به پای سرو کوهی دام گردم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم    تو را من چشم در راهم نیما یوشیج   ورا من چشم در راهم .... و من هم چشم در راهم تو ای نیمای دوٌم را در این چال شب و عمق سیاهی منتظر ماندم . سایه ام ! سایه ...  سیاه و سوخته بردر فتاده از بُنِ مجمر فسانه گشت روز و پرتو ی خورشید  کاینجا شب نمایان است... ... وآن ماران مرده گشته زنده  طعمه جو ! زنجیر زن ! یا نوحه می خوانند  قبل از مرگ من ... ... مار است و ماراست و مباشد پرتوئی از نیلوفر چون تو  دریغا درٌه ای ، کوهی  که این صحرای محشر را  به آتش نیز نسپردند « گردم یاد آوری یانه ، من از یادت نمی کاهم » بگو فرزند خودرا : دوٌمین نیما  ورا من چشم در راهم ... مگر تالی نداری تو ؟! .   علیرضا آیت اللهی 13 دی 1393  , ...ادامه مطلب

  • روز شعر و ادب مبارک باد ! ، و امٌا

  • بنظرمن : ما در یک دوره ی ابتذال شعری بسر می بریم : انحراف از ادبیات و اجتماعیات و اصلاح و توسعه ی فرهنگی... امتداد چند و چندین ساله ی موهوم سرائی  ، مدیحه سرائی ، مرثیه سرائی ، و نوحه سرائی !. از منظومه سرائی های نا مشعورانِ بی اشعار تا عبارت نویسی های مالیخولیائی . انحراف از محتوا ، هدف ، و فایده اجتماعی و مثبت شعر با انحراف اذهانِ نسل جوان به سوی شکل گرائی افراطی ... یا « مضحک قلمی » وحشتناکی  بنام موج نو ! مسلما" در این میان مامورانی وجود دارند که احساسات پاک جوانان ما را به سوی منافع خود و اربابانشان سوق می دهند ؛ و عصر ظلمت  را  تحقق می بخشند . شعر باید شعر باشد... ... در خدمت توسعه ی اجتماعی و اعتلای فرهنگ جامعه باشد .    , ...ادامه مطلب

  • بازهم وحشی بافقی ، جههوری و عدالت

  •   خلاف مذهب جمهور!     موقعیت وحشی بافقی در « زمانه » خود از زمره دلایلی است كه می تواند مدایح وی را نیز ، علاوه بر آنچه گفته شد ، توجیه كند . اما آیا شاعرآن روزی نظیر برخی از نویسندگان امروزی تنها به مدح و ثنا می پرداخته است ؟     خیر ! ، وی به جای خود انتقاداتی پنهان و پیدا از وضع عدالت در جامعه دارد و گاه برابری اجتماعی و نهایتا" نظم اجتماعی را به عدل حكومتی مشروط می سازد:     كند كاه گران در وزن با كوه گران دعوا     اگر از عدل و انصاف تو باشد كفٌه میزان را     یا     بیخ آزار بدین گونه كه انصاف تو كند     عنقریب است كه هر گل كه دمد بی خار است     یا     عدل تو چون شود صلاح اندیش     گرگ دست آورد به گردن میش     یا     ملك از انصاف تو چنان آباد     كه در او جغد كس ندارد یاد     جغد در خانه هما چه كند ؟     ظلم در كشور شما چه كند !     پس وحشی بافقی برخلاف بسیاری از شعرای قدیم كه « اقتدار » و به طور ضمنی ظلم و ستم حاكم قادر و جابر را می ستایند ، حاكم یا سلطان زمان خود را عادل می خواهد :     الا تا مملكت بی سلطنت باشد تن بی سر     الا تا سلطنت بی عدل باشد پیكر بی جان     و در جائی شاید عدل را اینگونه تعریف می كند :     به گنجشكان میالا دام خود خواهم چنان باشی     كه استغنا زنی گر بینی اندر دام عنقا را     امٌا آیا در آن زمان وحشی با فقی از برابری سیاسی و عدالت اجتماعی چون امروز بحث می شده است ؟ . و آیا وی از حكومت مردم بر مردم یا جمهوری هم چیزی می دانسته است ؟ امری است كه نیاز به مطالعات دقیق تری دارد . ما فقط از وی این شعر را خوانده ایم كه :     خلاف مذهب جمهور اگ,وحشی بافقی ، بی عدالتی ، جامعه صفوی ، شهر یزد ...ادامه مطلب

  • رهنمود وحشی بافقی یه سلطان در دادگری و عدالت گستری

  • تشویق سلاطین به دادگری توسط نخبگان جامعه درست است كه عدالت از بالا به پائین جامعه سرایت می كند ؛ اما این نیز درست است كه استبداد ذاتی و عادی در یك جامعه نیز می تواند سبب اصلی ظهور حكام مستبد در آن جامعه باشد . كدام یك از اعضاء فلان جامعه یا از آحاد مردم ممكن است به قدرت برسند و خودكامگی نكنند ؟ . حال روش مقابله با این استبداد از بالا چگونه است ؟ : 1 - مبارزه  از بیرون از حكومت ، چون ابومسلم خراسانی - محمدرضا خان بافقی - فرخی یزدی - و.. 2 - مبارزه از درون حكومت ، مثل مبارزات برمكیان تا شاید وحشی بافقی و.. اشعار وحشی در مدح از میر میران را البته می توان « مدیحه » خواند ؛ اما به تفسیر دیگری می توانند همچنین تشویق میرمیران ، و اعضاء حكومت وی ، به دادگری محسوب شوند . در واقع وحشی بافقی در این مورد خواه نا خواه نظریٌه دیكتاتوری عادل یا دیكتاتوری صالح را ارج می نهد ، امر به ظاهر می كند و فرض را برعدالت حاكم می گذارد تا وی تشویق شده در اثبات این فرض بكوشد : در زمان عدالت تو كه هست شوهر شیرماده آهوی نر مادری كرد گرگ ماده و شد دایه برٌه های بی مادر یا این شعر : دست انصاف تو آن كرد كه در پای حمام حلقه دیده باز است چو زرین خلخال و یا این شعر : زبرج عدلش از خورشید بر باغ جهان تابد به بازار آورد گل باغبان در بهمن و آبان فتاده گرگ را با میش در ایام او وصلت صدای نغمه صور است و آواز نی چوپان برای بكتاش بیك ، حاكم كرمان ، نیز سروده است : جهان مكرمت بكتاش بیك عادل باذل كه دانش مصدر عدل است و جانش مظهر احسان  ,وحشی بافقی ، بی عدالتی ، جامعه صفوی ، شهر یزد ...ادامه مطلب

  • وحشی بافقی و بی عدالتی در جامعه صفوی

  •   وحشی بافقی و بی عدالتی در جامعه ی صفوی   حقوقدانان بهتر از هركسمی دانند كه عدالت به صورت مطلق وجود ندارد ؛ و استقزار« عدالت بیشتر » درقبال به یك نفر یا یك گروه نسبت به نفر یا گروهی دیگر ی تبعیض نامیده می شود . حتی در مورد ظلم به افراد و گروههای اجتماعی نیز چنین تفكری وجود دارد : «الظلم بالسویه عدل فی الرعیة » پیامد های تبعیض در جامعه به حدی است كه پس از فقر یا حتی قبل از آن  سبب بزرگترین قیام ها و انقلاب های جهانی شده است ؛ و زمانی عجیب می نماید كه از سوی مقاماتی معنوی سرزده باشد . حكومت یزد در زمان وحشی بافقی برعهده ی ممدوح وی ، یعنی میرمیران ، داماد شاه عباس صفوی ، و اما رئیس دراویش نعمت اللهی و از دوستداران مرام امام علی ، اسوه عدالت ، بوده است كه پایتخت یا داذرالحكومه خود را در شهرتفت قرار داده بوده؛ و مورد مدح اما گاه نیز مورد شكوه و گلایه وحشی قرار می گرفته است . وحشی بافقی در مذمت تبعیض خطاب به رقیب خود می سراید : خوشبخت تو ای مدعی ، كاینجا كه من خوارم چنین با یك جهان بی حرمتی ، هیچت ز حرمت كم نشد و در جائی دیگر صراحتا" آن را اظهار می دارد : این قرب و بعد چیست ، نه ما جمله عاشقیم ؟ آنها چه كرده اند كه این ها نمی كنند...؟!!! اما وحشی بافقی قبل از این كه به اصطلاح فقط و فقط سیاسی - انقلابی باشد بی عدالتی را نه تنها با ایهام و اشاره به مقامات حكومتی نسبت می دهد بلكه آن را در سطح جامعه و حتی از سوی برادر بزرگترش كه بزرگترین یار و یاور وی بوده است به زبان شعر می آورد(1) : وی می سراید : آئین دستگیری زاهل جهان نیاید بانك درای همت زین كاروان نیاید ای عندلیب خو كن با خار غم كه هرگز بوی گل مروٌت ، زین بوستان نیاید برحرف اهل حاجت ، گوش قبول بگشا كاین حرف را نگوید ، كس تا به جان نیاید و نهایتا" به جای مقابله نابرابر و بی فایده با حكومت از در پند و اندرز و تشویق آن به استقرار عدالت می پردازد . ------------------------------------------------  (1) در شعر زیر كه قبلا" به طور كامل در این وبلاگ آمده است : زیبا تر آنچه مانده ز بابا از آن تو بد ای برادر از من و اعلا از آن تو 11 فروردین 1390 ,وحشی بافقی ، بی عدالتی ، جامعه صفوی ، شهر یزد ...ادامه مطلب

  • بهار اجتماعی مکمل بهار طبیعت در شعر وحشی بافقی

  •   وحشی بافقی : بهار اجتماعی لازمه ی بهره مندی از بهار طبیعی برخی می پرسند چرا در باره وحشی بافقی می نویسم در صورتی كه یك « ادیب » نیستم ؟ پاسخ این است كه به این دلیل این یادداشت ها را در این سایت می آورم كه وحشی بافقی برخاسته از مردم وفرهنگ زمان خود  و بنابر این معرف فرهنگ خطه یزد ، به ویژه شهرهای یزد ، بافق و تفت ، و تقریبا" تمام ایران دوره اولیه حكومت صفویان است كه از مهم ترین ریشه های فرهنگ مردم كنونی ایران ، به ویژه جنوب كویر مركزی است . لقب ادیب مرا به یاد مرحوم عمویم حاج میرزا كاظم آیت اللهی « ادیب یزدی» انداخت ؛ و توضیح فلسفه این یادداشت ها به یاد مرحوم دكتر غلامحسین صدیقی پایه گذار مطالعات « اجتماعیات در ادبیات » كه به پیشنهاد مرحوم دكتر محمور روح الامینی در دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران تدریس می شد . درود به روان پاك این هرسه كه هركدامشان به گردن این پژوهشگر حق و حقوقی داشته اند و دارند . بهار اجتماعی لازمه بهره مندی از بهار طبیعت عدم امنیت و عدم عدالت اجتماعی و به طوركلی عدالت ، جائی برای بهره بری لازم از نوروز و طبیعت و بهار آن نمی نهاده است و این همه ، تحت عنوان ظلم ، بیداد ، یا نظیر آنها ، بارها در اشعار وحشی بافقی آمده اند : گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد از گل چه گشاید چو دلی شادنباشد خواهم كه زبیداد تو فریاد برآرم چندان كه دگر طاقت فریاد نباشد (1) جای دیگری می سراید : جائی هنوز نیست به ذوق دیار عشق هرچند ظلم هست و ستم هست و داد نیست . یا فراتر از آن : بیداد كنی پیشه و چون از تو كنم داد زارم بكشی كز كه ستمكارتر م من ؟ و نهایتا" : سركندن و انداختنش را چه توان گفت مرغی كه نه آبی طلبیده است و نه دانه ! ----------------------------------  (1) و بعد ها و در استمرار همین معضل اجتماعی و مبارزه نخبگان جامعه با آن ، فرخی یزدی ، وی نیز برخاسته ازهمان خطه زندگی وحشی بافقی ، سروده است : سوگواران را مجال بازدید و دید نیست باز گرد ای عید از زندان كه ما را عید نیست گفتن لفظ « مباركباد » طوطی در قفس شاهد آئینه دل داند كه جز تقلید نیست عید نوروزی كه از بیداد ضحٌاكی عزا است هركه شادی می كند از دوده جمشید نیست 10 فروردین, ...ادامه مطلب

  • نوروز ها در شعر وحشی بافقی

  •   دوشنبه 8 فروردین 1390 جشن جهانی نوروز در روز قبل كه با حضور چند رئیس كشور اطراف و اكناف ، به دعوت رئیس جمهور ایران برگزارشد مرا اندكی به یاد نوروز سلطانی و مراسم خاص آن انداخت كه در این مورد ابتدا شعری از وحشی بافقی می آورم و آنگاه یه اصل نوروز سلطانی خواهم پرداخت . انشاء الله . از وحشی بافقی : بهار آمد و گشت عالم گلستان خوشا وقت بلبل خوشا وقت بستان ................ بزرگ جهان و جهان بزرگی سرسروران جهان میرمیران (1) سرش سبز بادا كه نخلی چو او نیست در این چهارباغی كه خوانندش اركان شود دیده عالم پیر روشن زگردی كه آید از آن طرف دامان به دامان یوسف نهاده است كحلی كه روشن كند دیده پیر كنعان جهان چیست مهمانسرای سخایش نمكدان مه و مهر نان و فلك خوان ................. به دوران انصاف و ایٌام عدلش به هم الفت گرگ و میش است چندان نه تنها نوروز عام و آغاز فصل بهار ، بلكه و به خصوص نوروز سلطانی  ( كه نه در آغاز فروردین ، بلكه در روز نهم فروردین برگزار می شده است ) نیز به انصاف و عدالت پیوند می خورند . نوروز از سوئی ملاط استحكام روابط اجتماعی بین عموم مردم ، و بنابر این روابط افقی ازدیدگاه جامعه شناختی ، و از سوی دیگر بین مردم اقشار پائین تر با اقشار توانگر تر و نهایتا" شخص شاهنشاه ،یا همان روابط عمودی ، بوده است كه بعدا" در سازمانهای اداری اینگونه روابط نسبتا" خاص اجتماعی به صورت روابط اداری بیرون آمده ضابطه مند شده قانونی گردیده است . سلسله مراتب اجتماعی یا اداری در اینجا به این صورت بوده است كه از طرف اقشار پائین تر و غالبا" همراه با خراج و مالیات ،پیشكش هائی به رؤسای معمولا" در اقشار بالاتر ، از خان گرفته تا فرماندار و... ، می شده است ، و در مقابل آن عطایای شاهانه ، مناصب حكومتی و حتی القابی مناسب و در ضمن پر طمطراق شامل حال زیردستان كه همان وزرا و استانداران و به طور كلی « بزرگان » كشور باشد ، می شده است . برخی نیز این روز را روز بارعام ( كه نوعی عدالت بوده است ) خوانده اند یا در واقع پادشاهانی كه كمتر خودخواه و مستبد بوده تا حدودی به مردمداری توجه داشته اند به بار عام می نشسته اند ؛ روزی كه عموم مردم حاجت خود را نزد پادشاه برده غالبا" به تظلٌم می رفته اند و محتوای همین دادخو, ...ادامه مطلب

  • نوشدن طبیعت و نوشدن جامعه در شعر وحشی بافقی

  •   یکشنبه 7 فروردین 1390 صرصر معدلت خسرو عالی مقدار باز وقت است كه ازآمدن باد بهار بشكفد غنچه و گل خیمه زند در گلزار آید از مهد زمین طفل نباتی بیرون دایه ابر دهد پرورش او به كنار دفتر شكوه گل مرغ چمن بگشاید كه چه ها می كشم از جور گل و خواری خار لب به دندان گزد از قطره شبنم غنچه كه نكو نیست زعاشق گله از خواری خار (1) نرگس از باد زند چشمك و گوید كه بنال كه اثرها بكند عاقبت این ناله زار تپشقلب زعنبر كند این یك چاره زردی چشم زماهی كند آن یك تیمار(2) می كند فاخته فریاد كه در باغ چرا دست زور از پی آزار برآورد چنار نیست بیمش كه به یك دم فكند دستش را صرصر معدلت خسرو عالی مقدار ؟! آنكه از صولت شمشیر جهان آرا برد ظلمت ظلم از آئینه دوران به كنار كان دم از ریزش خود با كف جودش می زد لیك چون دید سحاب كرمش گوهر بار كرد پهلو تهی از مردم و شد گوشه نشین تا كه از سرزنش خلق نیابد آزار مخزن پر گهر و دست گهر پاش تو را كه یكی بحر محیط است و یكی ابر بهار ................ كامرانا نظری كن كه زپا افتادم دستگیرا ! شدم از دست ، چنینم مگذار ! --------------------------------------------  (1) این همان مضمونی است كه در غزل مشهور : گل بخندید كه از راست نرنجیم ولی هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت مورد تائید خواجه حافظ شیرازی هم قرار گرفته بوده است .  (2) از زبان چشمك زدن تاعلاج بیماری یرقان با ماهی مطالبی در حوزه جامعه شناسی تاریخی است كه در اشعار وحشی بافقی غنیمتی بزرگ به شمار می روند یکشنبه 7 فروردین 1390  , ...ادامه مطلب

  • نوروز و بهار در شعر وحشی بافقی

  •     همه روز تو عید و نوروز بادا بهار آمد و گشت عالم گلستان خوشا وقت بلبل خوشا وقت بستان زمرٌد لباسند یا لعل جامه درختان كه تا دوش بودند عریان دگر باغ شد پرنثار شكوفه كه گل خواهد آمد خرامان خرامان چه سرزد زبلبل الا ای گل نو كه چون غنچه پیچیده ای پا به دامان برون آ كه صبح است و طرف چمن خوش چمن خوش بود خاصه در بامدادان نباشد چرا خاصه اینطور فصلی دل گل شكفته لب غنچه خندان ؟! تو گوئی كه ایٌام شادی و عشرت به هم صحبتی عهد بستند و پیمان ببین صحبت عید با مدٌت گل ببین ربط نو روز با عید قربان ............. الا تا به هر قرن یكبار باشد ملاقات نوروز با عید قربان همه روز تو عید نوروز بادا وزآن عید و نوروز عالم گلستان ............ هنر و ادبیات كلاسیك ایرانی ، و از آنجمله شعر ، عموما" در پی زیبائی است ؛ و زیباترین ها را در طبیعت جستجو می كند. در این هنر و ادبیات ، انسان نیز جزئی از طبیعت است و قضاوت بر انسان و رفتار وی ، در قیاس با طبیعت صورت می گیرد ؛ و چه بهتر كه با ایهام و اشاره باشد : چه سرزد زبلبل الا ای گل نو ... ... و دعوت به فراموشی دلتنگی ها و دلگیری های زمستانگونه گذشته و نو شدن همسان با نوروز و نوشدن فصل ( بهار ) : برون آ كه صبح است و طرف چمن خوش... و اینجا است كه وحشی بافقی ، در مقابل عید سعید قربان با آنهمه اهمٌیت ، نوروز را به دلیل این كه یك اساس برای تمام زندگی امیدوارانه به آینده است ترجیح می دهد و در سراپای شعر خود بسیار بیش از عید سعید قربان به نوروز و بهار می پردازد  , ...ادامه مطلب

  • اقتصاد ، کار و بهره وری در شعر وحشی بافقی

  • اینطور نیست كه وحشی بافقی ارزش كار را نمی دانسته است و از مقام و منزلت و ضرورت كار در زندگی بی اطلاع بوده است . برعكس ، خود ضمن یكی از حكایاتش این شعر سعدی را تضمین كرده است كه : « همت اگر سلسله جنبان شود مور تواندكه سلیمان شود » و در جای دیگری خود سروده است : وحشی تو برون مانده ای از سعی كم خویش ورنه در مقصود به روی همه باز است كه گرچه هدف غزل مربوطه مستقیما" متوجه امور اقتصادی و درآمد و دارائی و امثال آن نبوده است شاید بتوان آن را به طور كلی به كار و كوشش نیز تعمیم داد .؛ و در هر صورت بسیاری از اشعار وحشی چند منظوره اند و از آنجمله است : موری به جد بندد میان بزم سلیمان جا كند تو سعی كن وحشی مگو كاین جان به جانان كی رسد مناسب ترین سروده های وحشی بافقی با موضوعاتی چون كار و جهد و جدٌیت در آن شاید ابیات زیر باشد كه با عنوان سال 1389 ( كار مضاعف و همت مضاعف ) نیز مناسبتی همه جانبه می یابند : در دل سختست و بس آرزوی سیم و زر گر طلبی سیم و زر در دل خارا طلب * گرنبود آهن خارا تراش سنگ كجا بت شود از بت تراش * یا صاحب ننگ و نام می باید بود یا شهره خاص و عام می باید بود القصه كمال جهد می باید كرد در وادی خود تمام می باید بود به این ترتیب بررسی شیوه تفكر اقتصادی و رفتار اقتصادی در اشعار وحشی بافقی با توجه به شناخت فضا و جامعه یزد در قرن دهم هجری قمری در این روز بزرگداشت شعر و شاعری پایان می یابد شنبه 27 شهریور 1389 . تهران .  , ...ادامه مطلب

  • فقر و قناعت در یزد زمان زندگی وحشی بافقی

  •    قناعت مناعت طبع یا به اصطلاحی كه امروز بیشتر به كار می رود « عزت نفس » ؛ در مسلكی كه به خصوص نزد شعرا ، در قرن دهم هجری قمری داشته ایم از صوفی گری یا در هرحال متاثراز اصول صوفیگری بوده است . به گفته مولانا عبدالرحمن جامی : در قناعت كه تو را دسترس است گر همه عزت نفس است بس است عوام ، زندگی صوفی منشانه رازندگی درویشی خوانده اند ( و گاه هنوز هم چنین اصطلاحی را بكار می برند ) كه آن نیز حاكی از زندگیی مبتنی بر بی اعتنائی به مال دنیا و جمع آوری ثروت و نهایتا" سرمایه داری است ؛ و بعضی تا آنجا پیش می روند كه سلطنت و پادشاهی را به جای سلطه بر دارائی های مادی در « ناداری » می دانند و به صحیح یا به غلط ، بزرگان دراویش را شاه یا سلطان نامیده اند . درویش را كه ملك قناعت مسلم است  درویش نام دارد وسلطان عالم است جستجوی منطق در صوفیگری قرون نهم و دهم ایران بی فایده می نماید ؛ آنهم در زمانی كه لااقل نخبگان ایرانی به «اسم » هم كه شده است مسلمان بوده اند و به صورتی كلی از چند و چون اسلام خبر داشته اند . صوفیگری نوعی گریز از حقیقت اقتصادی است ، نوعی توجیه ناتوانی در پیشرفت و توسعه است ، و چه پاسخی فراگیر تر و عامه پسند تر از این ضرب المثل عوامی كه : « گربه دستش به پیه نمی رسید... » ؛ یا : « گر به گردش نمی رسی برگرد » بهتر از همه را شیخ سعدی علیه الرحمه فرموده است : قناعت می كنم با درد چون درمان نمی بینم تحمل می كنم با زخم چون مرحم نمی بینم اتفاقا" همین شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی است كه وجه دیگر ، یا در واقع وجه « مثبت » قناعت را نیز می نماید و در شعر دیگری می فرماید : قناعت توانگر كند مرد را خبر كن حریص جهانگرد را توانگری ، یعنی ثروتمندی و سرمایه داری كه خواه نا خواه لازمه زندگی است جز به « قناعت » به مفهوم جلوگیری از اسراف  ، داشتن یك « الگوی مصرف » منطقی ، و در مواقع ضروری اكتفا كردن به « حد اقل معیشت » به دست نمی آید . بنابر این قناعت اقتصادی مسلكی است كه عملا" در مقابل قناعت صوفیگرانه قرار می گیرد ؛ و همین منطق اقتصادی است كه فرهنگ یزد و یزدی را از فرهنگ مناطق صوفی نشین ایران جدا می سازد . یزد ، قبل ازاینكه به برهه كشف, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها