شعر یزد از شاعر یزدی رواست

متن مرتبط با «سه گانی ٫ آیتی یزدی ٫ جواب دندانشکن» در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست نوشته شده است

25 مهر سالروز شهادت فرخی یزدی

  • سالروز شهادت میرزا محمد فرخی یزدی       25 مهر  یادبود ... ...   شهید میرزا محمد فرخی یزدی   است ؛ که « در حدٌ  زمانه ی خود »    زبان گویای  مردم در برابر استبداد و استعمار بوده است فراموش نکنیم که فرخی ها نه اسوه ای بی نظیر بودند و نه باصطلاح معصوم پانزدهم .... امٌا اگر فرخی و فرخی ها نبودند ، بیداری ها نبودند ... و اگر بیداری ها نبودند ...   از : فرخی یزدی   آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی   تا مگر به دست آرم دامن وصالش را می دوم به پای سر در قفای آزادی   با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز حمله میکند دایم بر بنای آزادی   در محیط طوفان زا ، ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد با خدای آزادی   دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین می توان تو را گفتن پیشوای آزادی   فرخی ز جان و دل می کند در این محفل دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی   , ...ادامه مطلب

  • میرزا محمد فرخی یزدی (3) امام زمان (عج)

  • ولی عصر (عج) اشعاری که در باره امام زمان سروده شده اند به ندرت قدمتی بیش از دو قرن دارند .اشعار مدح و رثاء چهاردهمعصوم تا زمان صفویه تقریبا؛ فقط به پیامبر(ص) ٬ امام علی (َع) و حضرت فاطمه (ع) اختصاص داشته اند. از زمان صفویه و به خصوص از اواخر آن دوره اشعار مربوط به امام حسین ( ع) به سرعت گسترش یافته اند . اشعار مربوط به امام زمان (عج) اکثرا؛ از زمان ناصرالدین شاه به بعد سروده شده اند فرخی یزدی لااقل سه شعر در ارتباط با امام زمان دارد ؛ از جمله : از رنگ افق من آتشی می بینم در خلق جهان کشمکشی می بینم اما پس از این کشمکش امروزی از بهر بشر روز خوشی می بینم شعر دیگری دارد با این مطلع : سخت بسته با ما چرخ عهد سست پیمانی - داده او به هر پستی دستگاه سلطانی  که می گویند در زمان نوجوانی سروده است... و باز شعری دیگربا این مطلع : گراز دو روز عمر مرا یک نفس بماند - در انتظار ناجی فریاد رس بماند انتخاب و انتساب این اشعار به ولیعصر ( عج) بنا به گمان نویسنده اند ودر هر حال بنظر می رسد كه در دوران اولیه زندگی شعری فرخی سروده شده باشند اشعار منتخب شهید میرزا محمد فرخی یزدی شیعه ، ولی عصر (عج) پنجشنبه 7 مرداد 1389 . تهران ,میرزا محمد فرخی یزدی ، امام زمان (عج) ، علیرضا آیت اللهی ...ادامه مطلب

  • میرزا محمد فرخی یزدی (2)

  • ظلم و جور (جبر)   میر میراث خوران هم نشوم تا گویم مردم از جور بمیرند كه من میر شوم ! گوشه گیری اگرم از اثر اندازد به كه من از راه خطا صاحب تاثیر شوم كار در دوره ما جرم بود یا تقصیر فرخی بهر چه من عامل تقصیر شوم * مظلوم كشی طریقه محتشم است قانون شكنی پیشه اهل ستم است هركس كه به احترام قانون خم شد در مسلك ارباب قلم محترم است * مجلس ، چاپلوسان کام دلم زوصل تو حاصل نمی شود             گیرم که شد ٬ دگر دل من دل نمی شود دیوانه ای که مزه دیوانگی چشید                 با صد هزار سلسله عاقل نمی شود اجرا نشد میان بشر گر مرام ما                  آجل شود اگرچه به عاجل نمی شود حق گو خورد شکست زیک دسته بیشرف  حق است و حق به مغلطه باطل نمی شود زور و فشار و سختی و تهدید و گیر و دار    با این رویه حل مسائل نمی شود تکفیر و ارتجاع و خرافات و های و هوی      از این طریق طی مراحل نمی شود مجلس مقام مردم ناپاک دل مخواه               کاین جای پاک جای اراذل نمی شود یک ملک بی عقیده و یک شهر چاپلوس       یارب بلا برای چه نازل نمی شود ؟ نازم به عزم ثابت چون کوه فرخی              کز باد سهمگین متزلزل نمی شود * مردانگی و آزادگی و پاکی پیش زور و زر غالب همه تسلیم شدند      آنکه تسلیم نشد همت مردانه ما است شانه ای نیست که از بار تملق خم نیست راست گر هست از این بارگران شانه ما است  * عیب و هنر خلق نمی شد زمن اظهار چون آینه گر پاکدل و ساده نبودم سرسبزی من جز زتهی دستی من نیست  چون سرو نبودم اگر آزاده نبودم  اندیشه كجا دارم از تهمت ناپاكان چون دامن من پاك است آلوده نخواهد شد * فحٌا شی چون نامه ما برای کلاشی نیست              چون خامه ما مرتشی از راشی نیست پس پیشه ما هرزه درائی نبود                  پس حرفه ما تهمت و فحاشی نیست *  با فکر قوی گرسنه چون شیر منم  وز چهار طرف بسته زنجیر منم جزخون نخورم زدست هر دشمن,فرخی یزدی ، ظلم و جور ، چاپلوسی ، مردانگی و آزادگی ، فحاشی ، اتحاد ، همت ، علیرضا آیت اللهی ...ادامه مطلب

  • میرزا محمد فرخی یزدی (1) شعرهای نغز

  • کار و کوشش : نیست حق زندگی آن قوم را کز بی حسی              مردگان زنده بلکه زندگان مرده اند در بر بیگانه و خویشند دائم سر فراز            بهر حق خویش آن قومی که پا بفشرده اند ....... دوده سیروس را یارب چه آمد کاین چنین   بی دل و بی خون و سست و جامد و افسرده اند زبون شدیم زبس وقت کار حرف زدیم                    زبان به بسته و بازو گشاده باید کرد *  نیمه ای از حالت افسردگی بی حالتیم                       نیم دیگر کار استبدادیان را آلتیم فدای همت آن رهروم که بر سر خار   هزار افسر گل با برهنه پائی زد * ای توده که جهل در سرشت من و توست هشدار که گاه زرع و کشت من و توست تا شب پی حق خویش از پا منشین برخیز که روز سرنوشت من و توست * بر ندارم دست و با سر می روم این راه را تا نگوئی فرخی را پای کوشش لنگ بود نان زراه دسترنج خویشتن آور بدست گر کشی منت به جز منت کش بازو مباش * کار در دوره ما جرم بود یا تقصیر فرخی بهر چه من عامل تقصیر شوم؟ * قدر ما در می کشی می خوارگان دانند و بس چون به عمری خدمت رندان می کش کرده ایم سعی و کوشش چون اثر در سرنوشت ما نداشت بی جهت ما خاطر خود را مشوش کرده ایم * چیزهائی که نبایست ببیند بس دید         به خدا قاتل من دیده بینای من است سر تسلیم به چرخ آنکه نیاورد فرود   با همه جور و ستم همت والای من است * باید از اوٌل  بشوید دست از حق حیات                  در محیط مردگان هركس اقامت می كند عدالت اجتماعی : درمسلک ما طریق مطلوب خوش است      دلجوئی مردمان مغلوب خوش است کافی  نبود  برای ما  نیت خوب              با نیت خوب ٬ کردهء خوب خوش است * ما بیرق صلح کل بر افراشته ایم                 ما تخم تساوی به جهان کاشته ایم القصه سعادت بشر را یک بار                  در سایه این دو اصل پنداشته ایم         &,میرزا محمد فرخی یزدی ، شعرهای نغز ، کار و کوشش ، عدالت اجتماعی آگاهی ، نادانی ...ادامه مطلب

  • مناعت طبع یزدی وحشی بافقی

  • مناعت طبع یزدی وحشی بافقی ، حتی از نظر زادگاه ، از خطه یزد است . اما مهمتر از همه این است كه ساكن شهر یزد است ،شاعر شهر یزد است و خواه نا خواه فضای شهری را مجسم می كند كه مردمانی هم اصیل و هم كثیر داشته است ؛ و وی تا حدود بسیار زیادی نماینده چنین مردمی ، یا در واقع خصایل ، اخلاق و فرهنگ چنین مردمی است وقتی می سراید : جرعه پیر خرابات بر آن رند حرام كه به پیش دگری دست تمنا ببرد ادبای نكته سنج ایران به خوبی تشریح كرده اند كه « تمنا » یعنی منٌت كشیدن و این منت كشی یابر حسب زیاده خواهی و طمع است و یا اجبارا" از روی نیاز صورت می گیرد . شاعری همسایه گفته است : دست طمع كه پیش كسان می كنی دراز پل بسته ای كه بگذری ازآبروی خویش اما وحشی و همشهریان وحشی حتی دست دراز كردن برای رفع حاجت را نیز نمی پسندند . دست نیاز پیش دیگران دراز نمی كنند ؛ و اگر نیازی ببینند از خود خالق می خواهند نه از مخلوقات وی . اتفاقا" « دارالعباده » بودن یزد نیز از همین خصلت توسل و توكلشان ناشی شده است و نه چندان از این كه مثلا" كار و فعالیتشان را تعطیل كرده باشند و منحصرا" به عبادت خدا مشغول شده باشند ........ دومصراع از وحشی بافقی بسیار شهره شده اند : « به سبزی سر خوان كسی نیارم دست »  و به خصوص : « اگر خواهی كه خود را خوار سازی عرض حاجت كن » در بندی از یكی از ترجیع بند های خود هم عارفانه از ناداری خود سخن می گوید و هم مناعت طبع و استغنای خود را جلا می بخشد . المنت لله كه ندارم زر و سیمی كزبخل،خسیسی شوم ، از حرص لئیمی شغلی نه كه تا غیر برد مائده خلد باید ز پی جان خود افروخت جحیمی نه عامل دیوان و نه پا در گل زندان نی بسته ء امیدی و نی خسته ء بیمی مائیم و همین حلقی و پوشیدن دلقی یك گوشه نان بس بود و پاره گلیمی بهر شكمی كاوست پی مزبله مزدور دریوزه هر سفله بود عیب عظیمی زآنجا كه بود سیری چشم و دل قانع ده روزه بسازم نه به قرصی كه به نیمی گر روح غذا گیرد از آن باده كه ما راست صدسال توانزیست به تحریك نسیمی ما گوشه نشینان خرابات الستیم تا بوی میی هست در این بادیه مستیم درفكریٌه وحشی بافقی ، معنویات بر مادیٌات ، فرهنگ بر اقتصاد ، و شغل فرهنگی بر شغل اداری و سایر مشاغلی كه مستلزم بندگی هستند ... ارجحیٌت می یابد ؛ , ...ادامه مطلب

  • وحشی بافقی یزدی در ناحیه ی فقر و عالم صوفیگری

  • کمال االدین وحشی بافقی یزدی (5) جغرافیای وحشی بافقی ، فقر ، اقتصاد ، صوفیگری ، عرفان ،     جغرافیای وحشی بافقی ، شاعر جهان چهارم شاعری داریم بنام كمال الدین وحشی بافقی ؛ یزدی ها می گویند از آن ما است چون تقریبا" همه عمرش در یزد زندگی كرده است .بعضی از كرمانی ها می گویند كرمانی است چون چند روزی در كرمان به سر برده است .اقامتش در كاشان ظاهرا" خیلی بیش از كرمان است . ایرانی ها می گویند از آن ما است ؛ رئیس جمهوری جدیدا" در مجمع عمومی سازمان ملل در رده سعدی و حافظ از وی نام برده است .جهانیان حتما" اورا جهانی می دانند ....اگر فقط پنج شعرش را بخوانند ! نه؟ اگر فقط ده شعرش را بخوانند ( دیوانش ترجمه نشده است ؛ چگونه بخوانند ؟ ) . وحشی ، بافقی است ، آبادیی قدیمی كه امروزه یك شهر است و با شخصیتی تاریخی و فرهنگی و به خصوص اقتصادی . وحشی بافقی ، جهانی است ، اما نه از جهان اول ! نه از جهان دوم ، نه از جهان سوم ، بلكه از جهان چهارم ، همان جهانی كه جهان فقر هم نامیده می شود و به تناسب با وحشی بافقی ، یعنی كسی كه بنا به شواهد و قرائن موجود در طول زندگیش سر و سامان نداشت :  - سر ، یعنی « زن »  - سامان ، یعنی « خانه » معلم مكتب بود و در اعیاد ، شاید بیشتر نوروز تا نوروز ، حضور میر میران ، والی یزد و داماد شاه طهماسب صفوی ، كه در یزد برای خود دربار كوچكی تدارك دیده بود ، می رفت ، شعر می خواند ، یا در واقع مدح می كرد و صله می گرفت ! . وحشی بافقی با بافق شروع می شود ، با روستا ، باروستا زادگی ، با مهاجرت و با نوعی خوش نشینی : رو به شهر و ملك خویش آورد هر آواره ای وحشی بی خانمان در كوه و صحرا همچنان بنا بر این وحشی قبل از هر چیز ، و فبل از این كه با شعر شروع كند ، با فقر شروع می كند .    وحشی بافقی و تعبیر وی از فقر گفتیم كه وحشی بافقی سر و سامان نداشت ؛ و مهمترین شاهد این وضع در شعری مشهور از خود وی نمایان است : مجنون به من بی سر و پا میماند غمخانه من به كربلا میماند جغدی به سرای من فرود آمدو گفت كاین خانه به ویرانه ما میماند وی در شعر دیگری ضمن آن كه به اصطلاح عارفانه به مزیٌت « ناداری » در مقابل دارندگی ، كه می تواند قیدی در زندگی معنوی باشد ، اشاره می كند ؛ می سراید : خواهم آ, ...ادامه مطلب

  • تعلق خاطر وحشی بافقی یزدی به اسلام ، تشیع و امام علی (ع)

  •  کمال االدین وحشی بافقی یزدی (4) اسلام ، تشیع و سیرت امام علی (ع)   ستایش فضایل امام علی (ع) نزد وحشی بافقی   وحشی بافقی لااقل هفت قصیده در منقبت امام علی (ع) سروده است كه اغلب آن ها ظاهرا" به مناسبت اعیاد و جشن ها سروده شده اند و با چنین روزهائی مناسبت ندارند. اما متعددبودن این قصائد كه تقریبا" هیچكدام زائیده طبع روان وحشی بافقی ( در غزلیات و مسمط ها و... ) نیستند حاكی از فضا و به اصطلاح حال و هوای یزد در اوائل دوره حكومت صفویان  است كه گرایشی به شدٌت علوی داشته است . حاكم آن زمان یزد ، یعنی میرمیران ، داماد شاه صفوی ،  درباری شاهانه داشته دراعیاد مختلف بارعام می داده شعرا نزد وی شعر خوانده صله دریافت می داشته اند . میرمیران از احفاد شاه نعمت الله ولی و بنابراین در واقع نیز ازدراویش نعمت اللهی بوده است . فضای فرهنگی « شهر علوی » فضائی از جوانمردی و صفا و طراوت بوده است كه تا زمان قاجاریان ، تخریب خانقاه ها و بنای حسینیه ها به جای آن ها ، دوام داشته است و ازاین نظر تاریخ یزد به عنوان یكی از بزرگترین شهرهای فرهنگی ایران زمین در زمان صفویان ( پس از اصفهان و قبل از هرات و قزوین با وجود پایتخت بودن قزوین طی چندسال ) ، و وحشی بافقی به عنوان بزرگترین شاعر آن شهر،معرفی شده اند . آنچه اینجا می آید نیمی از یكی از قصیده های وحشی در منقبت علی ( ع ) است . سرور غالب امیر المؤمنین حیدر ..................... راه جنت كی تواند یافت آن دونی كه شد پای او در جستجوی دنیی دون آبله یافت ره در روضه آن كو در ره شاه نجف كرد پای او زسیر كوه و هامون آبله سرور غالب امیرالمؤمنین حیدر كه شد در طریق جستجویش پای گردون آبله رفب مدٌت ها كه پا بر خاك نتواند نهاد در ره او پای انجم نیست جیحون آبله گرچه هر سو می دود در جستن شاه نجف ازگهر بهر چه داری پای جیحون آبله یك شرار از قاف قهرش در دل دریا فتاد جوش زد چندان كه از وی شد گهر چون آبله بسكه بر هم زد زشوق ابر جودش دست خویش شد كف دست صدف از در مكنون آبله ای خوش آن روزی كه خود را فكنم در روضه اش همچو مجنون كردهپا در برٌ مجنون آبله خیز تا راه دعا پوئیم وحشی زانكه شد پای طبع ما زجستجوی مضمون آبله تا در این گلزار ایام بهاران شاخ گل آورد از غنچه نورسته بیرون آبله آن كهچون گل نیست خند, ...ادامه مطلب

  • رقابت های شعری و هجویه سرائی های وحشی بافقی یزدی

  •  کمال االدین وحشی بافقی یزدی (2) رقابت شعری ، مرافعه ، منازعه و هجویه سرائی   وحشی بافقی و یقه گیری  یكی از همكارانم در تهران ( با تشكر بسیار از همكارانم كه لااقل روزی سی - چهل نفرشان وبلاگ بنده را می خوانند و حالا نیمی بیشتر از آنها این سایت را برآن ترجیح می دهند ! ) آمده بودكه فلانی ! بالاخره یزدی ها مردمی متحد اند یا تفرقه پسند و یقه گیر ؟! . عرض شودكه ما سیكلهائی تاریخی در اتحاد و افتراق در یزد داریم .هرگاه یزد مورد تهاجم و نفوذ غیر یزدی واقع شده است تفرقه و تنزل مقام درآن بالا گرفته است .؛ و هرگاه به حال خود و به دست مردم خود رها شده است ، به سوی اتحاد و انسجام و ترقی و تعالی گام برداشته است و گاه در مقام یكی از سه شهر بزرگ ایران جلوه گر شده است . مثلا" طی سلطنت كریمخان زند ( كه پر جمعیت ترین شهر ایران بوده است ) و آقا محمد خان و فتحعلیشاه قاجار ، در اتحاد و تحت مدیریتی بومی ، با وجود غارت هائی كه دیگران در این شهر كرده اند بزرگترین یا یكی از دو شهر بزرگ ایران بوده است . اما در زمان محمد شاه و ظهور سید علیمحمد باب و سایر قضایا رو به تفرقه و تنزلی نموده است كه قرن های قرن میبایست آئینه عبرت ساكنان وطندوستش شود . در زمان رضا شاه پهلوی نیز چون ( لابد به دلیل تنفر از رقبای بزرگ یزدی  و یزدینمایش ) مورد توجه این شاه نبوده است و غالبا" مدیریتی غیربومی داشته است رو به حضیض نهاده است . اما یكی از این تفرقه ها و حضیض ها از زمان حمله شاه اسماعیل صفوی به یزد و قتل عام نیمی از مردم این شهر توسط این صوفی سفٌاك ! شروع شد ه است و به ویژه مهاجمینی كه در لشگر وی قصد اقامت در یزدكرده اند و مهاجرتی كه از روستا به شهر شده است و از آنجمله است مهاجری مشهور به نام كمال الدین وحشی بافقی كه بالاخره هم ، گرچه به نظر می رسد شروع یقه گیری از خود وی و توقع حذف رقیبش كه در مجلس حاكم شعر خوانده و صله ئی بزرگ دریافت داشته است ؛ توسط حاكم شهر ، سایر بزرگان و دوست و آشنا بوده است ، یقه ای سالم برایش نمانده است و به فرض هم كه مانده باشد ما در اینجا برای بقیه آن برنامه ای درخور ، تهیه دیده ئیم ! گزیده ای از این شعر وحشی را كه اتفاقا" شامل ابیاتی نغز و زیبا هم هست بخوانید : اهل دار العباده غیر از شاه - كه خدا داردش از گزند نگاه دارم از بله تا به دانشمن, ...ادامه مطلب

  • بهترین شعر های عاشقانه وحشی بافقی یزدی

  •  کمال االدین وحشی بافقی یزدی (1) شعر های عاشقانه و عارفانه   میان عاشق و معشوق یک کرشمه بس است بیان حال به کام و زبان نمی باشد .......... از آن روائی بازار کم عیاران است که در میان « محک امتحان » نمی باشد . * رسم کجااست این ٬ تو بگو ٬ در کدام ملک دل می برند و چشم به بالا نمی کنند ............ این قرب و بعد چیست٬نه ما جمله عاشقیم آن ها چه کرده اند که این ها نمی کنند عشق آن دقیقه نیست که از کس توان نهفت مردم مگر نگاه به سیما نمی کنند این طرفه بین که تشنه لبان را به قطره ای صد احتیاج هست و تمنٌا نمی کنند وحشی چه کرده ای تو که خاصان بزم او هرگزعنایتی به تو پیدا نمی کنند * شکل مستانه و انکار شرابش نگرید تا ندانند که مست است ٬ شتابش نگرید آنکه می گفت به وحشی که منم زاهد شهر  گو بیائید به میخانه خرابش نگرید * ای عقل همانا که نداری خبر از عشق بگریز که او دشمن فرزانگی آمد * غم هجوم آورده می دانم که زارم می کشد وین غم دیگر که دور از روی یارم می کشد * دلی کز عشق گردد گرم٬افسردن نمی داند چراغی را که این آتش بود ٬ مردن نمی داند * کمیته خاصیت عشق جذبه ای است که کس را ز هر دری که برانند بیش ٬ بیشتر آید * به رویت مردمان دیده را هست آنچنان میلی که ناگه می دوند از خانه بیرون تا سر کویت *  من و زخم تیز دستی که زد آنچنان به تیغم که سرم فتاده بر خاک و تنم خبر ندارد * دل اگر دیوانه شد دارالشفای صبر هست می کنم یک هفته زنجیرش و عاقل می شود * شهر بیم است کز این حسن پر آشوب شود اینقدر نیز نباید که کسی خوب شود * میان آشنایان هرچه میخواهی بکن با من ولی خوارم مکن چندین اگر بیگانه ای باشد * زیستن فرع است وحشی ٬ اصل پاس دوستی است جان و سر سهل است اوٌل حفظ یاری گفته اند . * پروانه ام و عادت من سوختن خویش تا پاک نسوزم دلم آسوده نگردد چه شود گرم نوازی به عنایت خطابی نه اگر برای لطفی ٬ به بهانه عتابی بگذار درس دانش که نهایتی ندارد ز کتاب عشق وحشی بنویس یک دو بابی * ای آنکه به یکرنگی تو متصفم در بندگیت مقرٌم و معترفم با « ق » و « ر » و « الف٬ب » و « ه » ز کرم بفرست بدست « غین » و « لام » و « الفم » * ز اهل نشأه حرفی یاد, ...ادامه مطلب

  • شوخی با مصلح الدین سعدی شیرازی و کمال الدین وحشی بافقی یزدی

  • مصلح الدین سعدی شیرازی و کمال الدین وحشی بافقی یزدی .شوخی با شاعران     سعدی شیرازی که از همت مضاعف و كار مضاعف نساج یزدی حیران مانده و در سفر شیراز به مشهد در بیابان « بدبخت کوه » و « سیاه کوه » ٬ تیره بخت مانده بود به جوانکی روستائی کم لباس و از عوام خلق الناس رسید که پس از عبور از چاله بافق به سوی یزد همی رفتی و با خود همی خواندی : مجنون به من بی سر وپا میماند غمخانه من به کربلا میماند جغدی به سرای من فرود آمد و گفت کاین خانه به ویرانه ما میماند سعدی شیرازی وی را ندا داد که « خردمندان گفته اند توانگری به هنر است نه به مال ! و بزرگی به عقل است نه به سال !... » و نام وحشی بافقی را پرسید که « کمال الدین » شنید و چون وی را با چهره ای زشت و سری کل دید گفت حمدلله که تو را جمال الدین نام ننهاده اند ! و حال به کجا چنین شتابان ؟! وحشی گفت به دنبال خانه ای مقبول و معیشتی معقول : سالک ره را ببوس پای پر از آبله گنج گهر بایدت در ته آن پا طلب در دل سخت است و بس آرزوی سیم و زر گر طلبی سیم و زر در دل خارا طلب به شهر یزد می روم تا نزد شرف الدین علی بافقی تحصیل کنم و کمال بنمایانم و جمال بیابم ٫ که تو خود گفته ای « همت اگر سلسله ... و من می گویم : موری به جد بندد میان بزم سلیمان جا کند تو سعی کن وحشی مگو کاین جان به جانان کی رسد سعدی وی را خوش آمد و گفت هزاران سفر کرده ام و در راه خدمت امیران و شاهان بسیار خطر کرده ام . ٫ و سلیمان نشده ام . چرا راه آزموده را دوباره آزمودن ؟! و تو با کسب علم نزد شرف الدین که خود آهی ندارد که با ناله سودا کند چگونه سلیمان شوی ؟!!! « در پسی مردن به که حاجت پیش کسی بردن » . وحشی گفت ٫ ای خردمند : ساختی کارم به یک پرسش که از کارت برد سخت پرکاری نمی دانم که استاد تو کیست سعدی شیرازی گفت : استاد من همانا نساجی یزدی است که در طرابلس مرادید که به بند فرنگیان گرفتار آمده مرا به کار گل گماشته بودند و اگر در حقیقت مرا کاری درست و حسابی بودی شعر نسرودی و اگر کار بودی مدح و ثنای دیگران و انهم برای لقمه ای نان یا لااقل مرغ بریان ! ( در سجع سعدی و به منظور رعایت قافیه آمده است که چون قافیه تنگ آید... ) عار بودی و در مقابل این و آن تعظیم نکردی و سر تکریم فرود نیاوردی که که ی, ...ادامه مطلب

  • سعدی شیرازی و نساج یزدی اندر مقوله ی همٌت ، کار ، تولید و بهره وری

  •  سعدی شیرازی و نسٌاج یزدی در همٌت و کار   فرزندان عزیزم قبل از این که یادداشت یا یادداشت هائی به مناسبت روز بزرگداشت شیخ اجل سعدی ٬ علیه الرحمه ٬ بنویسم ٬ این شعرش را ٬ که برایم بسیار گرامی است ٬ به شما هدیه می کنم : به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار     که بر و بحر فراخ است و آدمی بسیار گرت هزار بدیع الجمال پیش آمد         ببین و بگذر و خاطر به هیچیک مسپار مخالط همه کس باش تا بگردی خوش   نه پایبند یکی  کز غمش  بنالی زار مرا رفیقی باید که بار برگیرد            نه صاحبی که من از وی کنم تحمل بار کسی که از غم و تیمار من نیندیشد      چرا من از غم و تیمار او شوم بیمار ؟! به راحت نفسی رنج پایدار مجوی       شب شراب نیرزد به بامداد خمار..... سعدی شیرازی و نساج یزدی در بهار 1980 به صورت "مستمع آزاد " در سمیناری از دكتری رشته فرهنگ و تمدن اسلامی دانشگاه پرووانس فرانسه شركت كرده بودم . بحث قیاس و تمثیل و تعمیم و شناخت جامعه در دنیای مشرق زمین و در واقع كشور های خاور میانه و شمال آفریقا ٬ یعنی دقیقا همان كشور هایی كه مرحوم استاد دكتر محمد معین در فرهنگ خود با ته لهجه ی گیلانی !محل « سیر در آفاق و انفاس » سعدی شیرازی معرفی كرده است ٬ بود استادانی كه طبق معمول شرکت درسمینار های دكتری كشورهای پیشرفته صنعتی غرب اروپا تعدادشان هم از تعداد انگستان یكدست فراتر می رفت مثال هایی از فرهنگ های عراق،سوریه،حجاز و به خصوص شمال آفریقا می آوردند و اینجانب هم به تدریج از جلد مستمع آزاد بیرون آمده از سر عرق وطن ! چنان كه از رسم و رسوم ما ایرانیان است به صورتی كاملا " قابل توجه «متكلم وحده» شده به ناگاه متوجه شدم كه لااقل به تعداد مثال های تمام ایشان از تمام آن كشور ها مثال هایی از تك كشور ایران آورده ام و برحسب اتفاق یا هرچیز دیگری تقریبا "تمام مثالها از آثار ٬ و به خصوص گلستان٬ شیخ اجل سعدی ! استاد ارشد سمینار به اعتراف نشست كه بیش از یك بار به خواندن آثار ترجمه شده ی سعدی به زبانهای انگلیسی و فرانسوی پرداخته است ' به خصوص معرفی سعدی توسط پروفسور «هانری ماسه » ایرانشناس بزرگ فرانسوی كه كتابش تحت عنوان &l,سعدی شیرازی ، تساج یزدی ، کار ، کوشش ، همٌت ، تولید ، بهره وری ، علیرضا آیت اللهی ...ادامه مطلب

  • از فالوده یزدی تا هوای آلوده تهران

  • هوا بس ناجوانمردانه آلوده است من این کنج قفس ، اندر هوس : یک ظرف پالوده ! و نه پالوده ای از نوع شیرازی که کاکویش به پیش آرد مرا پالوده ای باید ز شهر یزد و با شهد شکر از نی . مرا پالوده ای باید که با برف طزرجان سرد و یخ باشد و تخم شربتی بر روی آن لرزان و گه رقصان درون کاسه ای از کاشی میبد به رنگ گج سفید و نقشهایش آبی آبی زمرغ و گل ، گل و بلبل بیا ای مرغ در تهران که بینی حال بدحالان : هوا بس ناجوانمردانه آلوده است فضا بس ناجوانمردانه آلوده است قضا بس نا جوانمردانه آلوده است ...   گروه : نو   نوع : نیمائی   موضوع: طنز   نام : فالوده یزدی     شاعر : علیرضا آیت اللهی   زمان : اردیبهشت 1347    مکان : دانشگاه تهران    ویرایش نشده .   بیگمان شاعری که از کودکی و نوجوانی ، یا کم سوادی و کم اطلاعی ، شروع به سرودن شعر می کند فاقد استقلال و آزادی است ؛ و این نسل های قبلی هستند که وی را راهنمائی ( یا منحرف ) می کنند ؛ و « شخصیٌت » شعری وی را شکل می دهند . قریحه ی شاعر هرچه که باشد تحت تاثیر غرایز و انگیزه ها ی نسبتا" ارثی و به خصوص آموزش های فرهنگی جامعه خود قرار می گیرد . من در جامعه ای متولد شدم که شعر گفتن چندان حُسن و به خصوص هنری چندان ارجمند ( و نان در آور ) محسوب نمی شد ؛ و گاهی نشانه ای بود از نوعی نا بهنجاری ... خانواده های مذهبی و قدیمی شهر من نسبت به شعر و شاعری به نوعی به دیده اکراه نگاه می کردند ؛ برای بسیاری از آنان شعر گفتن فعالیتی عبث و بیهوده بود ؛ و اگر نه این اصطلاح مشهور از کجا آمده است که : « شعر نگو ! » ...  مگر این که شعر هدفی میقٌن و مردم پسند داشته باشد ؛ و از اینجاست که در سال 1335 شعری برعلیه دولت دکتر اقبال ! و در سال 1339 شعری در مدح و منزلت قرآن مجید سرودم . شعر در دهه ی 1340 نقش اقتصادی خود را از دست داده بود؛ و تاکید اولیاء بر شکل گیری و افزایش توانائی اقتصادی و کسب در آمد فرزندشان بود که در این باره تعلق وی به دنیای شعر و شاعری را به نوعی انحراف از بطن زندگی می دانستند ؛ و اگر وی را از شعر خواندن و شعر سرودن منع نمی کردند لااقل تشویق یا آنچنان تشویقی هم نمی کردند . مخالفت شدید پدرم با خرید دیوان حافظ که در 13 سالگی خریدم ( و هنو,شعر نو ، شعر طنز ، فالوده یزدی ، علیرضا آیت اللهی ،اردیبهشت 1347 ، دانشگاه تهران ، شعر کاربردی ...ادامه مطلب

  • « سه گانی » هم شعر بود و هنوز هم هست

  •  آن پنجاه سال قبل کاربرد شعر در محاورات روزانه و نوشته ها و حتی گاهی نامه ها بسیار بسیار بیش از امروز بود ، هرکسی سعی می کرد شعر بیشتری بداند و به خصوص از حفظ داشته باشد که کاربردی تر از همه هم« تک بیت های » نغز و مشهور بود که آنچه را تا سال 1344 یادداشت کرده بودم برایتان آوردم ؛ با این توضیح که از حفظ داشتن و کاربرد شعر به جای خود نشانه ای از سواد و معلومات هم به شمار می رفت . به دلیل این « نوعِ کاربرد » در آن زمانه بیشتراتکاء بر تک بیت ها بود که کوتاه و موجز باشند و پس از آن نیز تاحدودی بر دوبیتی ها . تعداد سه مصراعی بسیار معدود بود ، امٌا در هر حال برخی از آنها نزد کثیری از مردم شناخته شده بودند مثل این سه مصراعی : گفتم مگرت پسته نهان در سخن است سنگم به دهان زد که چه جای سخن است ؟ گفتم بلی این « جواب دندان شکن » است این سه گانه از آیتی یزدی است .  ,سه گانی ٫ آیتی یزدی ٫ جواب دندانشکن ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها