شعر یزد از شاعر یزدی رواست

متن مرتبط با «شعر نو ، شعر طنز ، فالوده یزدی ، علیرضا آیت اللهی ،اردیبهشت 1347 ، دانشگاه تهران ، شعر کاربردی» در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست نوشته شده است

شعر من ، شعر یزد ، شعر شماست

  • شعر من ، شعر یزد ، شعر شماست بر سری گر نشست فرٌ هما ست ره ببایست تا به عمق وجود چون که دروازه ای به لطف خداست همه از لطف یزد و یزدان است نور خورشید بهر خلق هداست نه ! تکبرٌ مباد از شاعر شعر خوب از همه کُبور جداست چون که در راه مردم است و خدا پس چنین شعر نعمت است و به جاست گر تو خواندی چه بهتر ای حق جو ورنه گَردی ز من نخواهد خاست گفتن من وظیفه است به خلق ثمری داده ، گر که خلق بخواست این مهم نیست خواندن اشعار اصل بر کارکِردِ آن به رواست ایٌهالناس ! شعر من خوب است مستحقٌ هزار باره دعا است ! ,شعر ، یزد ، علیرضا آیت اللهی ...ادامه مطلب

  • عید ، عید است و مبارک بادت

  • همه عید تو مبارک بادا عید ، عید است و مبارک بادت بقیه ؟ ؛ حرف و خرافات و یا وَهم و گمان ... چه بگویم به از این ؟ ای شیرین ؟! انگبین ! نازنین! مه جبین ! « نو » ز ازل « روز » برین ! که تو نوروز منی در هردم  و همه سال ز عهد آدم  عید ، نو ، سعد و سعادتمندی ... خوبِ خوبان ! همه عید تو مبارک بادا.... ... که تو خود یک عیدی گل ، در و دشت ، کنار دریا ،  سال نو ، فصل بهار ... پس بیا ! باز بیا ! رنجه نما آن گامت شعر من را تو بخوان یک نظری با « نظر » ی ... به نگر ! آسمانم ! خورشید ! ای که ابری به مصادیق بهار تو ببار ، بر منِ زار ببار تا شوم من چون تو : همه عید و شادی ، مظهر آزادی... منبع آبادی ... باد بادا یارا ،  که بیائی با آن ، همه ایٌام بهار  و نخستین روزش ، روز نو ، نوروزش باد بادا یارا بادِ آزادی فکر بادِ آزادی شعر یاربادا ما را همه عید تو مبارک بادا ! , ...ادامه مطلب

  • هفتاد سالگی شاعر : علیرضا آیت اللهی

  •   ورود به هفتاد سالگی     سالروز تولٌدم  شده است عمر من در شروع هفت ده است جشن کو ؟ کیک آن طلب به شما خانه ی کارمند « دلکده » است , ...ادامه مطلب

  • 25 مهر سالروز شهادت فرخی یزدی

  • سالروز شهادت میرزا محمد فرخی یزدی       25 مهر  یادبود ... ...   شهید میرزا محمد فرخی یزدی   است ؛ که « در حدٌ  زمانه ی خود »    زبان گویای  مردم در برابر استبداد و استعمار بوده است فراموش نکنیم که فرخی ها نه اسوه ای بی نظیر بودند و نه باصطلاح معصوم پانزدهم .... امٌا اگر فرخی و فرخی ها نبودند ، بیداری ها نبودند ... و اگر بیداری ها نبودند ...   از : فرخی یزدی   آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی   تا مگر به دست آرم دامن وصالش را می دوم به پای سر در قفای آزادی   با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز حمله میکند دایم بر بنای آزادی   در محیط طوفان زا ، ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد با خدای آزادی   دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین می توان تو را گفتن پیشوای آزادی   فرخی ز جان و دل می کند در این محفل دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی   , ...ادامه مطلب

  • روز شعر و ادب مبارک باد ! ، و امٌا

  • بنظرمن : ما در یک دوره ی ابتذال شعری بسر می بریم : انحراف از ادبیات و اجتماعیات و اصلاح و توسعه ی فرهنگی... امتداد چند و چندین ساله ی موهوم سرائی  ، مدیحه سرائی ، مرثیه سرائی ، و نوحه سرائی !. از منظومه سرائی های نا مشعورانِ بی اشعار تا عبارت نویسی های مالیخولیائی . انحراف از محتوا ، هدف ، و فایده اجتماعی و مثبت شعر با انحراف اذهانِ نسل جوان به سوی شکل گرائی افراطی ... یا « مضحک قلمی » وحشتناکی  بنام موج نو ! مسلما" در این میان مامورانی وجود دارند که احساسات پاک جوانان ما را به سوی منافع خود و اربابانشان سوق می دهند ؛ و عصر ظلمت  را  تحقق می بخشند . شعر باید شعر باشد... ... در خدمت توسعه ی اجتماعی و اعتلای فرهنگ جامعه باشد .    , ...ادامه مطلب

  • میرزا محمد فرخی یزدی (3) امام زمان (عج)

  • ولی عصر (عج) اشعاری که در باره امام زمان سروده شده اند به ندرت قدمتی بیش از دو قرن دارند .اشعار مدح و رثاء چهاردهمعصوم تا زمان صفویه تقریبا؛ فقط به پیامبر(ص) ٬ امام علی (َع) و حضرت فاطمه (ع) اختصاص داشته اند. از زمان صفویه و به خصوص از اواخر آن دوره اشعار مربوط به امام حسین ( ع) به سرعت گسترش یافته اند . اشعار مربوط به امام زمان (عج) اکثرا؛ از زمان ناصرالدین شاه به بعد سروده شده اند فرخی یزدی لااقل سه شعر در ارتباط با امام زمان دارد ؛ از جمله : از رنگ افق من آتشی می بینم در خلق جهان کشمکشی می بینم اما پس از این کشمکش امروزی از بهر بشر روز خوشی می بینم شعر دیگری دارد با این مطلع : سخت بسته با ما چرخ عهد سست پیمانی - داده او به هر پستی دستگاه سلطانی  که می گویند در زمان نوجوانی سروده است... و باز شعری دیگربا این مطلع : گراز دو روز عمر مرا یک نفس بماند - در انتظار ناجی فریاد رس بماند انتخاب و انتساب این اشعار به ولیعصر ( عج) بنا به گمان نویسنده اند ودر هر حال بنظر می رسد كه در دوران اولیه زندگی شعری فرخی سروده شده باشند اشعار منتخب شهید میرزا محمد فرخی یزدی شیعه ، ولی عصر (عج) پنجشنبه 7 مرداد 1389 . تهران ,میرزا محمد فرخی یزدی ، امام زمان (عج) ، علیرضا آیت اللهی ...ادامه مطلب

  • میرزا محمد فرخی یزدی (2)

  • ظلم و جور (جبر)   میر میراث خوران هم نشوم تا گویم مردم از جور بمیرند كه من میر شوم ! گوشه گیری اگرم از اثر اندازد به كه من از راه خطا صاحب تاثیر شوم كار در دوره ما جرم بود یا تقصیر فرخی بهر چه من عامل تقصیر شوم * مظلوم كشی طریقه محتشم است قانون شكنی پیشه اهل ستم است هركس كه به احترام قانون خم شد در مسلك ارباب قلم محترم است * مجلس ، چاپلوسان کام دلم زوصل تو حاصل نمی شود             گیرم که شد ٬ دگر دل من دل نمی شود دیوانه ای که مزه دیوانگی چشید                 با صد هزار سلسله عاقل نمی شود اجرا نشد میان بشر گر مرام ما                  آجل شود اگرچه به عاجل نمی شود حق گو خورد شکست زیک دسته بیشرف  حق است و حق به مغلطه باطل نمی شود زور و فشار و سختی و تهدید و گیر و دار    با این رویه حل مسائل نمی شود تکفیر و ارتجاع و خرافات و های و هوی      از این طریق طی مراحل نمی شود مجلس مقام مردم ناپاک دل مخواه               کاین جای پاک جای اراذل نمی شود یک ملک بی عقیده و یک شهر چاپلوس       یارب بلا برای چه نازل نمی شود ؟ نازم به عزم ثابت چون کوه فرخی              کز باد سهمگین متزلزل نمی شود * مردانگی و آزادگی و پاکی پیش زور و زر غالب همه تسلیم شدند      آنکه تسلیم نشد همت مردانه ما است شانه ای نیست که از بار تملق خم نیست راست گر هست از این بارگران شانه ما است  * عیب و هنر خلق نمی شد زمن اظهار چون آینه گر پاکدل و ساده نبودم سرسبزی من جز زتهی دستی من نیست  چون سرو نبودم اگر آزاده نبودم  اندیشه كجا دارم از تهمت ناپاكان چون دامن من پاك است آلوده نخواهد شد * فحٌا شی چون نامه ما برای کلاشی نیست              چون خامه ما مرتشی از راشی نیست پس پیشه ما هرزه درائی نبود                  پس حرفه ما تهمت و فحاشی نیست *  با فکر قوی گرسنه چون شیر منم  وز چهار طرف بسته زنجیر منم جزخون نخورم زدست هر دشمن,فرخی یزدی ، ظلم و جور ، چاپلوسی ، مردانگی و آزادگی ، فحاشی ، اتحاد ، همت ، علیرضا آیت اللهی ...ادامه مطلب

  • میرزا محمد فرخی یزدی (1) شعرهای نغز

  • کار و کوشش : نیست حق زندگی آن قوم را کز بی حسی              مردگان زنده بلکه زندگان مرده اند در بر بیگانه و خویشند دائم سر فراز            بهر حق خویش آن قومی که پا بفشرده اند ....... دوده سیروس را یارب چه آمد کاین چنین   بی دل و بی خون و سست و جامد و افسرده اند زبون شدیم زبس وقت کار حرف زدیم                    زبان به بسته و بازو گشاده باید کرد *  نیمه ای از حالت افسردگی بی حالتیم                       نیم دیگر کار استبدادیان را آلتیم فدای همت آن رهروم که بر سر خار   هزار افسر گل با برهنه پائی زد * ای توده که جهل در سرشت من و توست هشدار که گاه زرع و کشت من و توست تا شب پی حق خویش از پا منشین برخیز که روز سرنوشت من و توست * بر ندارم دست و با سر می روم این راه را تا نگوئی فرخی را پای کوشش لنگ بود نان زراه دسترنج خویشتن آور بدست گر کشی منت به جز منت کش بازو مباش * کار در دوره ما جرم بود یا تقصیر فرخی بهر چه من عامل تقصیر شوم؟ * قدر ما در می کشی می خوارگان دانند و بس چون به عمری خدمت رندان می کش کرده ایم سعی و کوشش چون اثر در سرنوشت ما نداشت بی جهت ما خاطر خود را مشوش کرده ایم * چیزهائی که نبایست ببیند بس دید         به خدا قاتل من دیده بینای من است سر تسلیم به چرخ آنکه نیاورد فرود   با همه جور و ستم همت والای من است * باید از اوٌل  بشوید دست از حق حیات                  در محیط مردگان هركس اقامت می كند عدالت اجتماعی : درمسلک ما طریق مطلوب خوش است      دلجوئی مردمان مغلوب خوش است کافی  نبود  برای ما  نیت خوب              با نیت خوب ٬ کردهء خوب خوش است * ما بیرق صلح کل بر افراشته ایم                 ما تخم تساوی به جهان کاشته ایم القصه سعادت بشر را یک بار                  در سایه این دو اصل پنداشته ایم         &,میرزا محمد فرخی یزدی ، شعرهای نغز ، کار و کوشش ، عدالت اجتماعی آگاهی ، نادانی ...ادامه مطلب

  • بازهم وحشی بافقی ، جههوری و عدالت

  •   خلاف مذهب جمهور!     موقعیت وحشی بافقی در « زمانه » خود از زمره دلایلی است كه می تواند مدایح وی را نیز ، علاوه بر آنچه گفته شد ، توجیه كند . اما آیا شاعرآن روزی نظیر برخی از نویسندگان امروزی تنها به مدح و ثنا می پرداخته است ؟     خیر ! ، وی به جای خود انتقاداتی پنهان و پیدا از وضع عدالت در جامعه دارد و گاه برابری اجتماعی و نهایتا" نظم اجتماعی را به عدل حكومتی مشروط می سازد:     كند كاه گران در وزن با كوه گران دعوا     اگر از عدل و انصاف تو باشد كفٌه میزان را     یا     بیخ آزار بدین گونه كه انصاف تو كند     عنقریب است كه هر گل كه دمد بی خار است     یا     عدل تو چون شود صلاح اندیش     گرگ دست آورد به گردن میش     یا     ملك از انصاف تو چنان آباد     كه در او جغد كس ندارد یاد     جغد در خانه هما چه كند ؟     ظلم در كشور شما چه كند !     پس وحشی بافقی برخلاف بسیاری از شعرای قدیم كه « اقتدار » و به طور ضمنی ظلم و ستم حاكم قادر و جابر را می ستایند ، حاكم یا سلطان زمان خود را عادل می خواهد :     الا تا مملكت بی سلطنت باشد تن بی سر     الا تا سلطنت بی عدل باشد پیكر بی جان     و در جائی شاید عدل را اینگونه تعریف می كند :     به گنجشكان میالا دام خود خواهم چنان باشی     كه استغنا زنی گر بینی اندر دام عنقا را     امٌا آیا در آن زمان وحشی با فقی از برابری سیاسی و عدالت اجتماعی چون امروز بحث می شده است ؟ . و آیا وی از حكومت مردم بر مردم یا جمهوری هم چیزی می دانسته است ؟ امری است كه نیاز به مطالعات دقیق تری دارد . ما فقط از وی این شعر را خوانده ایم كه :     خلاف مذهب جمهور اگ,وحشی بافقی ، بی عدالتی ، جامعه صفوی ، شهر یزد ...ادامه مطلب

  • بهار اجتماعی مکمل بهار طبیعت در شعر وحشی بافقی

  •   وحشی بافقی : بهار اجتماعی لازمه ی بهره مندی از بهار طبیعی برخی می پرسند چرا در باره وحشی بافقی می نویسم در صورتی كه یك « ادیب » نیستم ؟ پاسخ این است كه به این دلیل این یادداشت ها را در این سایت می آورم كه وحشی بافقی برخاسته از مردم وفرهنگ زمان خود  و بنابر این معرف فرهنگ خطه یزد ، به ویژه شهرهای یزد ، بافق و تفت ، و تقریبا" تمام ایران دوره اولیه حكومت صفویان است كه از مهم ترین ریشه های فرهنگ مردم كنونی ایران ، به ویژه جنوب كویر مركزی است . لقب ادیب مرا به یاد مرحوم عمویم حاج میرزا كاظم آیت اللهی « ادیب یزدی» انداخت ؛ و توضیح فلسفه این یادداشت ها به یاد مرحوم دكتر غلامحسین صدیقی پایه گذار مطالعات « اجتماعیات در ادبیات » كه به پیشنهاد مرحوم دكتر محمور روح الامینی در دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران تدریس می شد . درود به روان پاك این هرسه كه هركدامشان به گردن این پژوهشگر حق و حقوقی داشته اند و دارند . بهار اجتماعی لازمه بهره مندی از بهار طبیعت عدم امنیت و عدم عدالت اجتماعی و به طوركلی عدالت ، جائی برای بهره بری لازم از نوروز و طبیعت و بهار آن نمی نهاده است و این همه ، تحت عنوان ظلم ، بیداد ، یا نظیر آنها ، بارها در اشعار وحشی بافقی آمده اند : گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد از گل چه گشاید چو دلی شادنباشد خواهم كه زبیداد تو فریاد برآرم چندان كه دگر طاقت فریاد نباشد (1) جای دیگری می سراید : جائی هنوز نیست به ذوق دیار عشق هرچند ظلم هست و ستم هست و داد نیست . یا فراتر از آن : بیداد كنی پیشه و چون از تو كنم داد زارم بكشی كز كه ستمكارتر م من ؟ و نهایتا" : سركندن و انداختنش را چه توان گفت مرغی كه نه آبی طلبیده است و نه دانه ! ----------------------------------  (1) و بعد ها و در استمرار همین معضل اجتماعی و مبارزه نخبگان جامعه با آن ، فرخی یزدی ، وی نیز برخاسته ازهمان خطه زندگی وحشی بافقی ، سروده است : سوگواران را مجال بازدید و دید نیست باز گرد ای عید از زندان كه ما را عید نیست گفتن لفظ « مباركباد » طوطی در قفس شاهد آئینه دل داند كه جز تقلید نیست عید نوروزی كه از بیداد ضحٌاكی عزا است هركه شادی می كند از دوده جمشید نیست 10 فروردین, ...ادامه مطلب

  • نوروز ها در شعر وحشی بافقی

  •   دوشنبه 8 فروردین 1390 جشن جهانی نوروز در روز قبل كه با حضور چند رئیس كشور اطراف و اكناف ، به دعوت رئیس جمهور ایران برگزارشد مرا اندكی به یاد نوروز سلطانی و مراسم خاص آن انداخت كه در این مورد ابتدا شعری از وحشی بافقی می آورم و آنگاه یه اصل نوروز سلطانی خواهم پرداخت . انشاء الله . از وحشی بافقی : بهار آمد و گشت عالم گلستان خوشا وقت بلبل خوشا وقت بستان ................ بزرگ جهان و جهان بزرگی سرسروران جهان میرمیران (1) سرش سبز بادا كه نخلی چو او نیست در این چهارباغی كه خوانندش اركان شود دیده عالم پیر روشن زگردی كه آید از آن طرف دامان به دامان یوسف نهاده است كحلی كه روشن كند دیده پیر كنعان جهان چیست مهمانسرای سخایش نمكدان مه و مهر نان و فلك خوان ................. به دوران انصاف و ایٌام عدلش به هم الفت گرگ و میش است چندان نه تنها نوروز عام و آغاز فصل بهار ، بلكه و به خصوص نوروز سلطانی  ( كه نه در آغاز فروردین ، بلكه در روز نهم فروردین برگزار می شده است ) نیز به انصاف و عدالت پیوند می خورند . نوروز از سوئی ملاط استحكام روابط اجتماعی بین عموم مردم ، و بنابر این روابط افقی ازدیدگاه جامعه شناختی ، و از سوی دیگر بین مردم اقشار پائین تر با اقشار توانگر تر و نهایتا" شخص شاهنشاه ،یا همان روابط عمودی ، بوده است كه بعدا" در سازمانهای اداری اینگونه روابط نسبتا" خاص اجتماعی به صورت روابط اداری بیرون آمده ضابطه مند شده قانونی گردیده است . سلسله مراتب اجتماعی یا اداری در اینجا به این صورت بوده است كه از طرف اقشار پائین تر و غالبا" همراه با خراج و مالیات ،پیشكش هائی به رؤسای معمولا" در اقشار بالاتر ، از خان گرفته تا فرماندار و... ، می شده است ، و در مقابل آن عطایای شاهانه ، مناصب حكومتی و حتی القابی مناسب و در ضمن پر طمطراق شامل حال زیردستان كه همان وزرا و استانداران و به طور كلی « بزرگان » كشور باشد ، می شده است . برخی نیز این روز را روز بارعام ( كه نوعی عدالت بوده است ) خوانده اند یا در واقع پادشاهانی كه كمتر خودخواه و مستبد بوده تا حدودی به مردمداری توجه داشته اند به بار عام می نشسته اند ؛ روزی كه عموم مردم حاجت خود را نزد پادشاه برده غالبا" به تظلٌم می رفته اند و محتوای همین دادخو, ...ادامه مطلب

  • نوشدن طبیعت و نوشدن جامعه در شعر وحشی بافقی

  •   یکشنبه 7 فروردین 1390 صرصر معدلت خسرو عالی مقدار باز وقت است كه ازآمدن باد بهار بشكفد غنچه و گل خیمه زند در گلزار آید از مهد زمین طفل نباتی بیرون دایه ابر دهد پرورش او به كنار دفتر شكوه گل مرغ چمن بگشاید كه چه ها می كشم از جور گل و خواری خار لب به دندان گزد از قطره شبنم غنچه كه نكو نیست زعاشق گله از خواری خار (1) نرگس از باد زند چشمك و گوید كه بنال كه اثرها بكند عاقبت این ناله زار تپشقلب زعنبر كند این یك چاره زردی چشم زماهی كند آن یك تیمار(2) می كند فاخته فریاد كه در باغ چرا دست زور از پی آزار برآورد چنار نیست بیمش كه به یك دم فكند دستش را صرصر معدلت خسرو عالی مقدار ؟! آنكه از صولت شمشیر جهان آرا برد ظلمت ظلم از آئینه دوران به كنار كان دم از ریزش خود با كف جودش می زد لیك چون دید سحاب كرمش گوهر بار كرد پهلو تهی از مردم و شد گوشه نشین تا كه از سرزنش خلق نیابد آزار مخزن پر گهر و دست گهر پاش تو را كه یكی بحر محیط است و یكی ابر بهار ................ كامرانا نظری كن كه زپا افتادم دستگیرا ! شدم از دست ، چنینم مگذار ! --------------------------------------------  (1) این همان مضمونی است كه در غزل مشهور : گل بخندید كه از راست نرنجیم ولی هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت مورد تائید خواجه حافظ شیرازی هم قرار گرفته بوده است .  (2) از زبان چشمك زدن تاعلاج بیماری یرقان با ماهی مطالبی در حوزه جامعه شناسی تاریخی است كه در اشعار وحشی بافقی غنیمتی بزرگ به شمار می روند یکشنبه 7 فروردین 1390  , ...ادامه مطلب

  • نوروز و بهار در شعر وحشی بافقی

  •     همه روز تو عید و نوروز بادا بهار آمد و گشت عالم گلستان خوشا وقت بلبل خوشا وقت بستان زمرٌد لباسند یا لعل جامه درختان كه تا دوش بودند عریان دگر باغ شد پرنثار شكوفه كه گل خواهد آمد خرامان خرامان چه سرزد زبلبل الا ای گل نو كه چون غنچه پیچیده ای پا به دامان برون آ كه صبح است و طرف چمن خوش چمن خوش بود خاصه در بامدادان نباشد چرا خاصه اینطور فصلی دل گل شكفته لب غنچه خندان ؟! تو گوئی كه ایٌام شادی و عشرت به هم صحبتی عهد بستند و پیمان ببین صحبت عید با مدٌت گل ببین ربط نو روز با عید قربان ............. الا تا به هر قرن یكبار باشد ملاقات نوروز با عید قربان همه روز تو عید نوروز بادا وزآن عید و نوروز عالم گلستان ............ هنر و ادبیات كلاسیك ایرانی ، و از آنجمله شعر ، عموما" در پی زیبائی است ؛ و زیباترین ها را در طبیعت جستجو می كند. در این هنر و ادبیات ، انسان نیز جزئی از طبیعت است و قضاوت بر انسان و رفتار وی ، در قیاس با طبیعت صورت می گیرد ؛ و چه بهتر كه با ایهام و اشاره باشد : چه سرزد زبلبل الا ای گل نو ... ... و دعوت به فراموشی دلتنگی ها و دلگیری های زمستانگونه گذشته و نو شدن همسان با نوروز و نوشدن فصل ( بهار ) : برون آ كه صبح است و طرف چمن خوش... و اینجا است كه وحشی بافقی ، در مقابل عید سعید قربان با آنهمه اهمٌیت ، نوروز را به دلیل این كه یك اساس برای تمام زندگی امیدوارانه به آینده است ترجیح می دهد و در سراپای شعر خود بسیار بیش از عید سعید قربان به نوروز و بهار می پردازد  , ...ادامه مطلب

  • اقتصاد ، کار و بهره وری در شعر وحشی بافقی

  • اینطور نیست كه وحشی بافقی ارزش كار را نمی دانسته است و از مقام و منزلت و ضرورت كار در زندگی بی اطلاع بوده است . برعكس ، خود ضمن یكی از حكایاتش این شعر سعدی را تضمین كرده است كه : « همت اگر سلسله جنبان شود مور تواندكه سلیمان شود » و در جای دیگری خود سروده است : وحشی تو برون مانده ای از سعی كم خویش ورنه در مقصود به روی همه باز است كه گرچه هدف غزل مربوطه مستقیما" متوجه امور اقتصادی و درآمد و دارائی و امثال آن نبوده است شاید بتوان آن را به طور كلی به كار و كوشش نیز تعمیم داد .؛ و در هر صورت بسیاری از اشعار وحشی چند منظوره اند و از آنجمله است : موری به جد بندد میان بزم سلیمان جا كند تو سعی كن وحشی مگو كاین جان به جانان كی رسد مناسب ترین سروده های وحشی بافقی با موضوعاتی چون كار و جهد و جدٌیت در آن شاید ابیات زیر باشد كه با عنوان سال 1389 ( كار مضاعف و همت مضاعف ) نیز مناسبتی همه جانبه می یابند : در دل سختست و بس آرزوی سیم و زر گر طلبی سیم و زر در دل خارا طلب * گرنبود آهن خارا تراش سنگ كجا بت شود از بت تراش * یا صاحب ننگ و نام می باید بود یا شهره خاص و عام می باید بود القصه كمال جهد می باید كرد در وادی خود تمام می باید بود به این ترتیب بررسی شیوه تفكر اقتصادی و رفتار اقتصادی در اشعار وحشی بافقی با توجه به شناخت فضا و جامعه یزد در قرن دهم هجری قمری در این روز بزرگداشت شعر و شاعری پایان می یابد شنبه 27 شهریور 1389 . تهران .  , ...ادامه مطلب

  • مناعت طبع یزدی وحشی بافقی

  • مناعت طبع یزدی وحشی بافقی ، حتی از نظر زادگاه ، از خطه یزد است . اما مهمتر از همه این است كه ساكن شهر یزد است ،شاعر شهر یزد است و خواه نا خواه فضای شهری را مجسم می كند كه مردمانی هم اصیل و هم كثیر داشته است ؛ و وی تا حدود بسیار زیادی نماینده چنین مردمی ، یا در واقع خصایل ، اخلاق و فرهنگ چنین مردمی است وقتی می سراید : جرعه پیر خرابات بر آن رند حرام كه به پیش دگری دست تمنا ببرد ادبای نكته سنج ایران به خوبی تشریح كرده اند كه « تمنا » یعنی منٌت كشیدن و این منت كشی یابر حسب زیاده خواهی و طمع است و یا اجبارا" از روی نیاز صورت می گیرد . شاعری همسایه گفته است : دست طمع كه پیش كسان می كنی دراز پل بسته ای كه بگذری ازآبروی خویش اما وحشی و همشهریان وحشی حتی دست دراز كردن برای رفع حاجت را نیز نمی پسندند . دست نیاز پیش دیگران دراز نمی كنند ؛ و اگر نیازی ببینند از خود خالق می خواهند نه از مخلوقات وی . اتفاقا" « دارالعباده » بودن یزد نیز از همین خصلت توسل و توكلشان ناشی شده است و نه چندان از این كه مثلا" كار و فعالیتشان را تعطیل كرده باشند و منحصرا" به عبادت خدا مشغول شده باشند ........ دومصراع از وحشی بافقی بسیار شهره شده اند : « به سبزی سر خوان كسی نیارم دست »  و به خصوص : « اگر خواهی كه خود را خوار سازی عرض حاجت كن » در بندی از یكی از ترجیع بند های خود هم عارفانه از ناداری خود سخن می گوید و هم مناعت طبع و استغنای خود را جلا می بخشد . المنت لله كه ندارم زر و سیمی كزبخل،خسیسی شوم ، از حرص لئیمی شغلی نه كه تا غیر برد مائده خلد باید ز پی جان خود افروخت جحیمی نه عامل دیوان و نه پا در گل زندان نی بسته ء امیدی و نی خسته ء بیمی مائیم و همین حلقی و پوشیدن دلقی یك گوشه نان بس بود و پاره گلیمی بهر شكمی كاوست پی مزبله مزدور دریوزه هر سفله بود عیب عظیمی زآنجا كه بود سیری چشم و دل قانع ده روزه بسازم نه به قرصی كه به نیمی گر روح غذا گیرد از آن باده كه ما راست صدسال توانزیست به تحریك نسیمی ما گوشه نشینان خرابات الستیم تا بوی میی هست در این بادیه مستیم درفكریٌه وحشی بافقی ، معنویات بر مادیٌات ، فرهنگ بر اقتصاد ، و شغل فرهنگی بر شغل اداری و سایر مشاغلی كه مستلزم بندگی هستند ... ارجحیٌت می یابد ؛ , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها