شعر یزد از شاعر یزدی رواست

متن مرتبط با «تهران» در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست نوشته شده است

بی ادبی هم شعر است

  •   جائی که « ادب » ، « بی ادبی » شد شعر است ؟ جائی که عبارت وجبی شد شعر است ؟ !!! جائی که هزار قید و بند و دستور « صِنع الکی » ، « بو العجبی » شد شعر است ؟ گروه : کهن نوع : چهارپاره موضوع : ادبی - انتقادی شاعر : علیرضا آیت اللهی تاریخ : اردیبهشت 1351 محل : تهران ,شعر کهن ، چهار پاره ، ادبیٌات ، بی ادبی هم شعر است ، علیرضا آیت اللهی ، اردیبهشت 1351 ، تهران ...ادامه مطلب

  • چرا اینقدر فحٌاش است ؟!

  •   به هر شعر من آن شاعر ، شعورش شیره می گردد شرای ناب شهد من ، به چشمش تیره می گردد ندارد چشم دیدن ، این عسل ها ، این مثل ها را به درد خود سری مظنون ، چو خان حیره می گردد  نمب دانم چرا در پشت سر اینقدر فحاش است؟! نمی داند که می دانم ، حسد را سیره می گردد فدای چشم آن ناظر که می بیند حقیقت را  که چ.م این روز روشن چون سحرها تیره می گردد ....... گروه : کهن نوع : غزل موضوع : هجویه نام : چرا اینقدر فحٌاش است شاعر : علیرضا آیت اللهی تاریخ : اردیبهشت 1351  محل : تهران ,شعر کهن ، غزل ، هجویه ، شعر اجتماعی ، چرا اینقدر فحٌاش است ، علیرضا آیت اللهی ،اردیبهشت 1351 ،تهران ...ادامه مطلب

  • بلیٌه ای است که میر علم نخواهد ماند

  • پلنگ و روبه و ببر دژم نخواهد ماند     « رسید مژده که ایٌام غم نخواهد ماند  چنان نماند و چنین باز هم نخواهد ماند» ز وحشیان طلبکار در سرای سرسر پلنگ و روبه و ببر دژم نخواهد ماند « چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است که در صحیفه هستی رقم نخواهد ماند » امید به شیر و جوانمردی فسانه ئیش به شام می کشد و صبحدم نخواهد ماند  « چو پرده دار به شمشیر می زند همه را کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند » که ابر سیل شود باد می شود توفان ز سیل و زلزله این بوالعدم نخواهد ماند « من ار چه در نظر یار خاکسار شدم رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند » جهان ساعی و نمٌام و کاذب و بدگوی به روی جورکشان مغتنم نخواهد ماند  « سرود مجلس جمشید گفته اند این بود  که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند» ز فصل سرد زمستان و عشوه ی هیزم نبود مکنت و زور درم نخواهد ماند  « توانگرا دل درویش خود به دست آور که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند عطای خوش به لقای خوش است و نیکوئی که باتکبر و خسٌت ، ارم نخواهد ماند « بر این رواق زبرجد نوشته اند به زر  که جز نکوئی اهل کرم نخواهد ماند » گدای شهر حبیبان به این علوٌ مقام همیشه سلطه مدار حرم نخواهد ماند « غنیمتی شمر ای شمع ، وصل پروانه که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند » که عشق ، نقش جهان است ؛ و دوستی ، هستی چمین حکومت وجه و درم نخواهد ماند « ز مهربانی جانان طمع مدار حافظ که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند » جهان شده انگشت بر دهان زین میر بلیٌه ای ست که میر علم نخواهد ماند گروه : کهن نوع : تضمین غزلی از حافظ نام : بلیٌه ای است ... موضوع : اجتماعی - فلسفی انتقادی  شاعر : علیرضا آیت اللهی تاریخ : زمستان 1350 ( ایٌام جشن های شاهنشاهی ) مکان : تهران ، اداره وظیفه عمومی  ,شعرکهن ، تضمین غزلی از حافظ ، بلیٌه ای است ، شعر اجتماعی و انتقادی ، علیرضا آیت اللهی ، زمستان 1350 ، تهران ...ادامه مطلب

  • کربلائی قربان

  •  کربلائی قربان ، پسری داشت بنام بهمان از فلان ،  بنتِ فلان ،  بنتِ فلان ... بی نژاد از همه سو ، بد نسب و بی بته از پدر یک گوربان ، مادرش هم که فلان از همینجا تو ببین رسم وی و زود بخوان نه ! عیان نیست ! و باید بشود خوب بیان پسرک ،تخم بد آهنگ ، سری دیگر داشت کلٌه اش پوک چو گنبد ، خِردش در دَوَران شعر می گفت چه زیبا و عروضی و لطیف فاقد اصلِ ادب ، ننگ ...  به کلٌ ایران از ادب هیچ ندانسته ... ، ز زیر بوته ... سر بر آورده که من ! شاعر شهر تهران ! گفتمش آی ! نسنجیده ی بی اصل و نسب ! ابتدای همه این است : « نصاب الصبیان » پس از آن گفتن شعر است به شرط آداب توبه از هر بدی و بعد مزمٌت ز بدان خوب گفتن ز همه خوبی و خوشگوئی ها وصف صاحبخردان ، کرنش صاحبنظران پس زبانی به در آورد و چو عنتر برجست گفت : « ما شاعر شهریم ، نه زان بو العجبان ! شعر می گویم و می پویم و عشق است به راه چه نیازی است شوم مغبچه ی پیر مغان ؟! دور ، دورِ همه نامردی و بدخوئی هاست نه بزرگان به رحیم و به شمیم الرحمن !» گفتمش : « فاتحه بر این ادب و این شعر است کر تو باشیش نماینده و شهره به بیان ! گروه : کهن نوع : قصیده هجویه طنزیه ! موضوع : شعر و ادب نام شعر : کربلائی قربان شاعر : علیرضا آیت اللهی تاریخ : تابستان 1350 محل : تهران ، پادگان شاپور ( ژاندارمری ) ,شعر کهن ، قصیده هجویه طنزیه ، ادب شاعر ، کربلائی قربان ، علیرضا آیت اللهی ، تابستان 1350 ، تهران ...ادامه مطلب

  • شعر بند تنبانی

  • شعر بند تنبانی (1) بند تنبانت را دیده بودم شاعر كه به نام شعر ! آوردی تو ... تو بپوش این در و دروازه ی... ... شهر قزوین (1) اصطلاحی بود كه پنجاه سال قبل ، به خصوص در زادگاهم شهر یزد ، به شدت باب بود و بنده در این هجوبه ی خامسرائی جوانی بر علیه یكی از شاعران به اصطلاح استاد ادبیات ( كه علنا" به دانشجویان فحش هائی در همین ردیف می داد ) دانشگاه تهران آورده ام . گروه : نو نوع : نیمائی موضوع :طنز ، هجویه نام : شعر بند تنبانی شاعر : علیرضا آیت اللهی تاریخ : زمستان 1349 محل : تهران ,شعر نو ، هجویه ( اجتماعی ) ، شعر بند تنبانی ، علیرضا آیت اللهی ، زمستان 1349 ، تهران ...ادامه مطلب

  • گرانی

  • آی آدم ها ! شما كاینجا نشسته شعر می خوانید عید نزدیك است و من مخمور ، می دانید ؟ گرانی  كرده  بیداد و  دلم  ناشاد چگونه این پریده رنگ من را هم نمی خوانید ؟ گروه : كهن نوع : چهارپاره رده : اجتماعی ( اقتصادی ) نام : گرانی كرده بیداد شاعر : علیرضا آیت اللهی تاریخ : اسفند 1348  مكان : تهران ویرایش نشده منتشر نشده ,شعر کهن ، چهارپاره ، شعر اجتماعی و اقتصادی ، گرانی کرده بیداد ، علیرضا آیت اللهی ، اسفند 1348 ، تهران ...ادامه مطلب

  • آمده ام که سرزنم

  • آمده ام که سر زنم کوبه ی دل به در زنم گر نپذیریم چنین زار شود دل غمین صوفی سرگشته نی ام عاشق برگشته نی ام شعر تو را می طلبم گر ندهی معطٌلم ! گروه : کهن نوع : مثنوی گونه موضوع : اجتماعی شاعر : علیرضا آیت اللهی تاریخ : زمستان 1348  محل : تهران ، دانشگاه تهران  ,شعر کهن ، مثنوی ، آمده ام که سرزنم ، شعر اجتماعی ، علیرضا آیت اللهی ، زمستان 1348 ، تهران ...ادامه مطلب

  • من و نومیدی

  • من به نومیدی ایمان دارم  و به تنهائی خود...  در ورطه ی عشق آن یكی می گوید : روشنائی مرده است و قَدَر  به توانائی خود مشكوك است در بهشت زهراء اندر آن دشت سیاه ظلمت كه به شب میماند نور خاموش شده است نور معشوق فرو رفته به خاك و چه دلها خونین... و گریبانم را كه شده چاك به چاك چه كنم گر ندرم  گوهری رفت از این كون و مكان عاشقش تنها شد  و به نومیدی خود با ایمان چه كند گر نكند اندیشه.... آسمانی است سیاه كه ندارد خورشید . گروه : نو نوع : نیمائی رده : مرثیه نام : من به نومیدی خود شاعر : علیرضا آیت اللهی تاریخ : زمستان 1348  مكان : تهران ویرایش نشده منتشر نشده ,شعر نو ، من و نومیدی ، شعر اجتماعی ، مرثیه ، عاشقانه ، علیرضا آیت اللهی ، زمستان 1348 ، تهران ...ادامه مطلب

  • تخم تردید

  •     تخم تردید بسی مغتنم است نزد برخی علما محترم است شک نبرده چه بقینی باشد گفته باید ز امینی باشد گروه : کهن نوع : چهار پاره نام : تخم تردید موضوع : اجتماعی - علمی شاعر : علیرضا آیت اللهی تاریخ : زمستان 1347 محل : تهران ، دانشگاه تهران ,تخم تردید ، شعر کهن ، چهار پاره ، شعر اجتماعی ، شعر علمی ، علیرضا آیت اللهی ، زمستان 1347 ، تهران ...ادامه مطلب

  • از فالوده یزدی تا هوای آلوده تهران

  • هوا بس ناجوانمردانه آلوده است من این کنج قفس ، اندر هوس : یک ظرف پالوده ! و نه پالوده ای از نوع شیرازی که کاکویش به پیش آرد مرا پالوده ای باید ز شهر یزد و با شهد شکر از نی . مرا پالوده ای باید که با برف طزرجان سرد و یخ باشد و تخم شربتی بر روی آن لرزان و گه رقصان درون کاسه ای از کاشی میبد به رنگ گج سفید و نقشهایش آبی آبی زمرغ و گل ، گل و بلبل بیا ای مرغ در تهران که بینی حال بدحالان : هوا بس ناجوانمردانه آلوده است فضا بس ناجوانمردانه آلوده است قضا بس نا جوانمردانه آلوده است ...   گروه : نو   نوع : نیمائی   موضوع: طنز   نام : فالوده یزدی     شاعر : علیرضا آیت اللهی   زمان : اردیبهشت 1347    مکان : دانشگاه تهران    ویرایش نشده .   بیگمان شاعری که از کودکی و نوجوانی ، یا کم سوادی و کم اطلاعی ، شروع به سرودن شعر می کند فاقد استقلال و آزادی است ؛ و این نسل های قبلی هستند که وی را راهنمائی ( یا منحرف ) می کنند ؛ و « شخصیٌت » شعری وی را شکل می دهند . قریحه ی شاعر هرچه که باشد تحت تاثیر غرایز و انگیزه ها ی نسبتا" ارثی و به خصوص آموزش های فرهنگی جامعه خود قرار می گیرد . من در جامعه ای متولد شدم که شعر گفتن چندان حُسن و به خصوص هنری چندان ارجمند ( و نان در آور ) محسوب نمی شد ؛ و گاهی نشانه ای بود از نوعی نا بهنجاری ... خانواده های مذهبی و قدیمی شهر من نسبت به شعر و شاعری به نوعی به دیده اکراه نگاه می کردند ؛ برای بسیاری از آنان شعر گفتن فعالیتی عبث و بیهوده بود ؛ و اگر نه این اصطلاح مشهور از کجا آمده است که : « شعر نگو ! » ...  مگر این که شعر هدفی میقٌن و مردم پسند داشته باشد ؛ و از اینجاست که در سال 1335 شعری برعلیه دولت دکتر اقبال ! و در سال 1339 شعری در مدح و منزلت قرآن مجید سرودم . شعر در دهه ی 1340 نقش اقتصادی خود را از دست داده بود؛ و تاکید اولیاء بر شکل گیری و افزایش توانائی اقتصادی و کسب در آمد فرزندشان بود که در این باره تعلق وی به دنیای شعر و شاعری را به نوعی انحراف از بطن زندگی می دانستند ؛ و اگر وی را از شعر خواندن و شعر سرودن منع نمی کردند لااقل تشویق یا آنچنان تشویقی هم نمی کردند . مخالفت شدید پدرم با خرید دیوان حافظ که در 13 سالگی خریدم ( و هنو,شعر نو ، شعر طنز ، فالوده یزدی ، علیرضا آیت اللهی ،اردیبهشت 1347 ، دانشگاه تهران ، شعر کاربردی ...ادامه مطلب

  • دوستت دارم من

  • « دوستت می دارم »  به همین زیبائی ای عزیز دل من این که تو « تنهائی » پس چرا « تن ها » ئی ؟! هریکی را یک راه  در پی آن بک چاه چاه وبل غم و درد  چاه ویل گل زرد یک نگاهی به درخت مجنون ، گل سُرخم ، بنداز ! بلبل تو اینجاست گرچه زیبائی و رنگ نو ندارد هرگز  و یهار ... و بهار ... مگذار ! که زمستان آید... که گل گونه ی تو یخ بزند آب بر آتش عشق  رنگ رویت بشود پنهان و عطر و بویت به نهان گل چه بوئی دارد ؟ گل چه روئی دارد ؟ و چه شاداب ... ... ولی فصل بهار مگذار ، مگذار ، تا رود فصل بهار به شکفتن واشو !  سوی این آوا شو ! و بگو ! « دوستت می دارم » تا به تنهائی ما  شاد نگردد هر زاغ ...  ... و بگوید در باغ  که : « دوتن ها » هریک... به عبث ، منتظر پائیز اند ... دوستت می دارم مگذار  تا رود فصل بهار گروه : نو نوع : نیمائی مام : دوستت می دارم موضوع : عاشقانه شاعر : علیرضا آیت اللهی تاریخ : فروردین 1347 مکان : تهران ، دانشگاه تهران  ,شعر نو ، دوستت می دارم ، عاشقانه ، علیرضا آیت اللهی ، فروردین 1347 ، تهران ...ادامه مطلب

  • شعر کوششی یا به اصطلاح قدیم : شعر زورکی ( شعربافی محض )

  •  شعر زورکی ! شهرت در یک « علم » یا یک « هنر » ، به ویژه در کشورهای درحال توسعه ، به مفهوم سرآمد بودن در آن علم و هنر نیست . گاهی حتی کسانی که در میانه ی رده ی هنرمندان یک رشته قرار دارند ، سرآمد آن رشته شناخته می شوند . چرا ؟ -         شانس دارند -         روابط اجتماعیشان قوی است -         تبلیغاتشان مفصٌل است من عامل شانس را ، چون بشر در آن دستی ندارد ، مردود نمی دانم ؛ امٌا کسی که بنا بر روابط ( روابط خویشاوندی ، روابط همسایگی و همشهریگری ، روابط عمومی قوی ) و تبلیغات خود را مطرح می کند و خواه نا خواه به ناحقٌ بر جای ادیب و هنر مند بزرگتر از خود تکیه می زند نه هنر مند است و نه ادیب ... یا شاید زیرکی است که بیش از آن که ادیب و هنر مند باشد ؛ فرصت طلب و در جهت منافع شخصی است . چنین شخصی ( که برخی از عوام وی را « شخصیٌت » می پندارند ) قاعدتا" باید مطرود جامعه قرار گیرد ؛ امٌا بنا به واقعیٌت سطوح شعور اجتماعی موجود بر صدر می نشیند ! و قدر می بیند ! . این است که در فلان صفحه ی شعر فلان مجلٌه و ماهنامه ی ما که اعتباری هم بهم زده است شهر فلان بازیگر یا خواننده مشهور یا سیاستمدار شهیر ، یا ...را چاپ می کنند حال آنکه اشعار بسیار زیادی که و اقعا" شعر هستند ، هیچگاه به چاپ نمی رسند ( و گاه حتی از طرف ناشاعران روزنامه نگار یا ناشر ، شعر شناخته نمی شوند ؟! ) و از بین می روند . البتٌه یک مورد قابل توجٌه هم وجود دارد : ممکن است شعر ، داستان ، و به طور کلٌی نوشته یا هر اثر دیگری وجود داشته باشد که برای پدید آورنده اش عزیز باشد ؛ امٌا برای دیگران نه چندان ! ، یا بر عکس ، نزد دیگران ارج و قربی بیاید حال آنکه برای شخص خالقش نه تنها چنین اهمیٌتی نداشته است بلکه از میزان زیاد استقبال عمومی از آن به حیرت افتد . اواسط دهه 1350 حمید مصدٌق نزد من و چند نفر دیگر اعتراف کرد که هرگز فکر نمی کرده است شعر « من اگر بنشینم » وی تا به این حد ٌ با استقبال عموم مواجه شود . . دو سه سال قبل از آن من شعری نوشته بودم که اینجا می آورم : چشمهایش... چشمهایش : پرتوی خورشید در دریای سرخ ، ابروانش ، چون شفق ،     چون ,شعر کوششی ، شعر بافی ، شعر زورکی ، شعر نو ، شعر چشم هایش ، شعر عاشقانه ، علیرضا آیت اللهی ، بهار 1347 ، تهران ...ادامه مطلب

  • وه چه زیباست گفتمان با عشق

  • گویدم دوستی ره جان است راه اگر هست راه جانان است عشق و لبخند جای نفرت و غم بسمِ الله ملحظ ِ آن است وه چه زیباست گفتمان با عشق ده چه زیباست گفتمان با عسق گویمش نه فرشته ای نه پری نه عظبم البلاء و دربدری دختری ! چون حوای روز ازل عشق بنهاده بر دل بشری وه چه زیباست گفتمان با عشق وه چه زیباست گفتمان با عشق گویدم راه کوته است و دراز  سهل یا ممتنع به عشوه و ناز سهل دارد خدا زمین و زمان  ممتنع ناصحان شندر غاز وه چه زیباست گفتمان با عشق وه چه زیباست گفتمان با عشق گروه : کهن نوع : ترجیع بند نام : راه اگر هست موضوع : عاشقانه - عارفانه - اجتماعی شاعر : علیرضا آیت اللهی تاریخ : زمستان 1346  محل : تهران ، دانشگاه تهران  ,شعر کهن ، ترجیع بند وه چه زیباست گفتمان با عشق ، شعر عاشقانه ، شعر عارفانه ، شعر اجتماعی ، علیرضا آیت اللهی ،زمستان 1346 ، تهران ...ادامه مطلب

  • می ترسم از نگاه

  •   می ترسم از نگاه نه ! تیر نیست ! من تیر یك نگاه  هرگز ندیده ام سحر است ؛ جادو است ؛  در ژرفنای آن  یك كورسوی نور پرتو ز یك نگاه امید را به دل می پرورد ز نو . گروه : نو نوع : نیمائی موضوع : عاشقانه نام : می ترسم از نگاه شاعر : علیرضا آیت اللهی تاریخ : پائیز 1345 مكان : دانشگاه تهران ویرایش نشده  منتشر نشده ,شعر نو ، عاشقانه ، می ترسم از نگاه ، علیرضا آیت اللهی ، پائیز 1345 ، تهران ...ادامه مطلب

  • کاش که دستم می رسید

  •   كاش كه دستم می رسید... كاش كه دستم می رسید... ستاره ها را دونه دونه می چیدم ؛ لا به لای شفق موهای تو جا می دادم ؛ كه شب و ماه و ستاره همگی با هم باشن ! * كاش كه دستم می رسید ... كاش كه دستم می رسید... ماه را پائین می آوردم ، جلوی نیمرخ تو ، شكلی می ساختم كه دوتا هلال ابروش دو تا ماه باشه ! . * كاش كه دستم می رسید... كاش كه دستم می رسید... آسمونو فرش می كردم زیر پاهات كهكشانها ... كهكشانها ...  و اونوقت ؟ ؛ هوار می كردم كه : بیائین ! بیائین ! آتیش بازی! ... ... بعد ، با قد كشیده با دودستانی كه طعم نرسیدن را چشیده با همه تاب و توانی كه به هرفكر و خیالی می رسه دست می بردم ... ... و می بردم تا كه خورشید رو دو دستام می گرفتم ! بعد ، بین دولبم ، روی زبون قورت می دادم ؛ تا شایدش سینه ام رو روشن بكنه ؛  دنیای من را به تو هم نشون بده : قلب من رو ... قلب منو : آنجا كه دنیای پر از عشق توئه... *  میرسه ؟ ؛ تو بگو ! ؛ این ، محاله برسه ؟!! كاش كه دستم می رسید ...كاش كه دستم می رسید ... گروه : نو نوع : ( نیمائی ) وضوع : عاشقانه نام : كاش كه دستم می رسید شاعر : علیرضا آیت اللهی زمان : آذر 1345  مكان : تهران ویرایش نشده ,شعر نو ، کاش که دستم می رسید ، شعر عاشقانه ، علیرضا آیت اللهی ، آذر 1345 ، تهران ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها