شعر یزد از شاعر یزدی رواست

متن مرتبط با «را» در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست نوشته شده است

شاعرانِ یزد اندر خواب ناز

  • شاعرانِ یزد  اندر خواب ناز شاعرانِ یزد  اندر خواب ناز خورده نان و کشک با روغنپیاز حس ٌ و حال عاشقیشان را نجور حرفهائی میزنند یک من یک غاز شعرِ عشقی بد قدیمی گشته است شعر دستوری ؟ دوبیتی یک پیاز روغنِ ارده ؟ بباید پنج بیت !! بابت نان هم غزل باید دراز مانده است این کشک کلشوریِ شور در به روی کشکمالی هاست باز ... کشکی - کشکی کشک را مالیده است بعداز آن اخوئه و ولنگ و واز رفت وحشی ، عشق را همراه برد شاعر یزدی است غرق اندر نیاز باز یزدی گوید این هم شعر شد ؟! راه باز است ای عزیز ! ، جاده دراز تو بگو بهتر زمن ای کشک خور ! من به چوب خود نمی گردم دراز خورده ام بس دوغ ها ، یارانه ای تا زبان کردم به این شوخی دراز ! , ...ادامه مطلب

  • گر آدمی چو ما همه باید به یک مرام

  • تخریب آثار شهری - ملٌی و تاریخی در عراق توسط داعش   تخریب آثا رسمبلیک - ملٌی - تاریخی شهر یزد توسط یک ...   تاریخ انتشار: ۲۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۰۸ یزد » اجتماعی اقدامی عجیب از سوی رییس شورای شهر یزد حجه الاسلام عباس زارع گاریزی رییس شورای شهر یزد روز گذشته در شورای شهر دست به اقدامی عجیب زده است. به گزارش تابناک یزدوی با  تراشیدن و خراب کردن سنگهای تزیینی صحن شورای شهر یزد به دلیل یک طرح این اقدام را انجام داده است. طرح اتشکده زرتشتیان و دخمه در قسمتی از سنگهای تزیینی صحن شورای شهر یزد باعث شد که رییس شورای شهر یزد عملا دست به اقدام شود!   گر آدمی چو ما همه باید به یک مرام گفتم : ملبٌسی ؟ . چه لباسی ؛ دلیل آن ؟ از ما که نیستی ! بنمایم شلیل * آن ؟ گر آدمی چو ما همه باید به یک مرام ورنه تکبٌرت به چه ؟ ؛ و که ذلیل آن ؟ گر برتری بیار به آن شاهد و قرین ورنه مقاتله جو! ، این غلیلِ ** ان رو پای خلق بوس که خوش ظنٌ بُده به تو بر راه راست شو ! و نشو در کلیلِ آن هر برتری به خوبی و خدمت به خلق ماست هریک سند شود ؛ به کثیر و قلیلِ آن گر خود بزرگ بینی و قشری ، به یادِ باد تحصیل علم کن ! و جواز و حلیل آن هر بنده ای ز خلق چنان که نوشته اند  صنع خداست ، حکمتِ لطف جلیل آن هرکس که آفرید خدا از خودِ خداست زد خصلتی به آتش و ما را خلیل آن گشته سیاهپوست یکی ، دیگری سفید وانگاه خلق کرد به هریک سَبیل آن رو توبه کن و بیاموز بیش از این ... شاید که شد قبول ؛ و در سلسبیل آن * لباسی که زیر زره میپوشند و معرف طایفه و شغل و گاه عقیده و مرام یک جنگجوست ** غلیل نوعی گلوله ی جنگی دست ساز ابتدائی و کم کارآمد است , ...ادامه مطلب

  • تو را من چشم در راهم . ورا من چشم در راهم

  •   55 سال پس از نیما      تو را من چشم در راهم شبا هنگام   تو را من چشم در راهم شبا هنگام که می گیرند در شاخ « فلاخن » سایه ها رنگ سیاهی شبا هنگام ، در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند در آن نوبت که بنده نیلوفر به پای سرو کوهی دام گردم یاد آوری یا نه ، من از یادت نمی کاهم    تو را من چشم در راهم نیما یوشیج   ورا من چشم در راهم .... و من هم چشم در راهم تو ای نیمای دوٌم را در این چال شب و عمق سیاهی منتظر ماندم . سایه ام ! سایه ...  سیاه و سوخته بردر فتاده از بُنِ مجمر فسانه گشت روز و پرتو ی خورشید  کاینجا شب نمایان است... ... وآن ماران مرده گشته زنده  طعمه جو ! زنجیر زن ! یا نوحه می خوانند  قبل از مرگ من ... ... مار است و ماراست و مباشد پرتوئی از نیلوفر چون تو  دریغا درٌه ای ، کوهی  که این صحرای محشر را  به آتش نیز نسپردند « گردم یاد آوری یانه ، من از یادت نمی کاهم » بگو فرزند خودرا : دوٌمین نیما  ورا من چشم در راهم ... مگر تالی نداری تو ؟! .   علیرضا آیت اللهی 13 دی 1393  , ...ادامه مطلب

  • پس محمد برای چه آمد ؟

  •   پس محمد (ص) براي چه آمد ؟ اين كه نامش « محمد » است ؟ و يا « عربي » حرف مي زده ست ؛ امٌا نه !  « محمد » ، « عرب » و يا « قرآن » هيچيك را بناي كار مدان كه بنا بر كلام « حق » است ؛ و روشي كه سلام و« اسلام » است كِي سلامت شويم ما مردم ؟... ... و به اسلام ناب پيونديم ؟... « حرف » يعني كه شعر و زيبائي و « عمل » ؟ كار مردِ مردان است و محمد نه آنكه شاعر بود بلكه آنكه به خير آمر بود گفت : پندار نيك مي بايد گفت : گفتار نيك مي بايد گفت : كردار نيك مي بايد همه را او نگفت ، قبلا" بود  و كلامي ز آنهمه نزدود آنچه او گفت به عمل مي سُفت چون رطب خورد عيبهاش نگفت او نبود آنكه گفت و گفت ، و گفت او نبود آنكه مغز امٌت رُفت او نبود آنكه مغز ملٌت رُفت او نبود ، و نبود « بود » ، و « بود » ... ,پس محمد برای چه آمد ؟ ...ادامه مطلب

  • رقابت های شعری و هجویه سرائی های وحشی بافقی یزدی

  •  کمال االدین وحشی بافقی یزدی (2) رقابت شعری ، مرافعه ، منازعه و هجویه سرائی   وحشی بافقی و یقه گیری  یكی از همكارانم در تهران ( با تشكر بسیار از همكارانم كه لااقل روزی سی - چهل نفرشان وبلاگ بنده را می خوانند و حالا نیمی بیشتر از آنها این سایت را برآن ترجیح می دهند ! ) آمده بودكه فلانی ! بالاخره یزدی ها مردمی متحد اند یا تفرقه پسند و یقه گیر ؟! . عرض شودكه ما سیكلهائی تاریخی در اتحاد و افتراق در یزد داریم .هرگاه یزد مورد تهاجم و نفوذ غیر یزدی واقع شده است تفرقه و تنزل مقام درآن بالا گرفته است .؛ و هرگاه به حال خود و به دست مردم خود رها شده است ، به سوی اتحاد و انسجام و ترقی و تعالی گام برداشته است و گاه در مقام یكی از سه شهر بزرگ ایران جلوه گر شده است . مثلا" طی سلطنت كریمخان زند ( كه پر جمعیت ترین شهر ایران بوده است ) و آقا محمد خان و فتحعلیشاه قاجار ، در اتحاد و تحت مدیریتی بومی ، با وجود غارت هائی كه دیگران در این شهر كرده اند بزرگترین یا یكی از دو شهر بزرگ ایران بوده است . اما در زمان محمد شاه و ظهور سید علیمحمد باب و سایر قضایا رو به تفرقه و تنزلی نموده است كه قرن های قرن میبایست آئینه عبرت ساكنان وطندوستش شود . در زمان رضا شاه پهلوی نیز چون ( لابد به دلیل تنفر از رقبای بزرگ یزدی  و یزدینمایش ) مورد توجه این شاه نبوده است و غالبا" مدیریتی غیربومی داشته است رو به حضیض نهاده است . اما یكی از این تفرقه ها و حضیض ها از زمان حمله شاه اسماعیل صفوی به یزد و قتل عام نیمی از مردم این شهر توسط این صوفی سفٌاك ! شروع شد ه است و به ویژه مهاجمینی كه در لشگر وی قصد اقامت در یزدكرده اند و مهاجرتی كه از روستا به شهر شده است و از آنجمله است مهاجری مشهور به نام كمال الدین وحشی بافقی كه بالاخره هم ، گرچه به نظر می رسد شروع یقه گیری از خود وی و توقع حذف رقیبش كه در مجلس حاكم شعر خوانده و صله ئی بزرگ دریافت داشته است ؛ توسط حاكم شهر ، سایر بزرگان و دوست و آشنا بوده است ، یقه ای سالم برایش نمانده است و به فرض هم كه مانده باشد ما در اینجا برای بقیه آن برنامه ای درخور ، تهیه دیده ئیم ! گزیده ای از این شعر وحشی را كه اتفاقا" شامل ابیاتی نغز و زیبا هم هست بخوانید : اهل دار العباده غیر از شاه - كه خدا داردش از گزند نگاه دارم از بله تا به دانشمن, ...ادامه مطلب

  • فردوسی توسی ، جامعه و فرهنگ ایرانی

  • با حکیم ابوالقاسم فردوسی تمام فرهنگ ایران مطرح می شود و نه فقط اجزائی از آن     بنا به اسطوره هائی که در ادیان توحیدی ما وجود دارد ٬ اولین بشر « آدم » بود و سه پسر داشت که شیث سومی بود و امٌا آن دو ٬ یعنی هابیل و قابیل ٬ بر سر تملک زیباترین خواهرانشان که اقلیما باشد به جان یکدیگر افتادند و نهایتا" هم قابیل ٬ هابیل را کشت و اقلیما را که به هابیل گرایش بیشتری داشت تصرف کرد . بعد از آن این رسم و سنٌت بین احفاد و احزاب آدمی باقی ماند و رشد کرد و رشد کرد تا آنچه که به ایران باستان مربوط می شود و چندان ربطی به داستان اسماعیل و اسحاق که به ترتیب از اجداد اعراب و یهودیان باشند ٬ ندارد داستان ایرج و اختلاف بین او و احفادش از یکطرف و برادرانش ٬ یعنی تور و سلم ٬ و احفادشان از طرف دیگر ٬ پیش آمد . این دودستگی یا به قول بزرگترین فیلسوف قرون اخیر جهان به نام کلودلوی ستروس که همین سال قبل در سنٌ حدود صدسالگی فوت کرد ٬ یکی از اصول زندگی اجتماعی بشر شده است که در خاورمیانه متأسفانه غالبا" از نزاع بین دو برادر سرچشمه می گیرد و توسعه پیدا می کند تا به برادرکشی ها و جنگ ها و قتل و غارت هائی متعدد و مکرر می کشد . اینجااست که ما به یک آن از افکار لوی ستروس ٬ بزرگترین فیلسوف و مردم شناس عصر حاضر جهان و تمام پیروان و متأثرانش بیرون آمده وارد کتاب شاهنامه فردوسی توسی می شویم تا ببینیم اگر عداوت و عناد قابیل نسبت به هابیل ریشه ای احساسی و عشقی داشت عداوت بین ایرج از یک طرف و سلم و تور از طرف دیگر از کجا ناشی می شد که خواه ناخواه در این جستجو می رسیم به اساس تفکر ! اقدام ٬ استراتژی و نهایتا" فرهنگ ایرانی : خیر اندیشی و بداندیشی یعنی همانطور که حضرت زرتشت( ع ) ٬ اساس خیر و خوبی را بر پندار نیک می بیند که به گفتار نیک رسیده به کردار نیک ختم می شود ٬ فردوسی علیه الرحمه هم اصل و اساس اینهمه برادرکشی و جنگ و خونریزی بین ایرانیان و تورانیان را در « بد اندیشی » می بیند و این نظریه خود را توسعه می بخشد .فکرش را بکنید همین امروز نیز تمام مسائل و مشکلات اجتماعی - اقتصادی ما از بد اندیشی نشأت می گیرد و تمام ترقی وتوسعه و پیشرفت و تعالی ما از « پندار نیک » . امٌا آیا اندیشه بد به تنهائی زندگی کل جهان را به مخاطره می اندازد ؟ کینه تو, ...ادامه مطلب

  • شوخی با مصلح الدین سعدی شیرازی و کمال الدین وحشی بافقی یزدی

  • مصلح الدین سعدی شیرازی و کمال الدین وحشی بافقی یزدی .شوخی با شاعران     سعدی شیرازی که از همت مضاعف و كار مضاعف نساج یزدی حیران مانده و در سفر شیراز به مشهد در بیابان « بدبخت کوه » و « سیاه کوه » ٬ تیره بخت مانده بود به جوانکی روستائی کم لباس و از عوام خلق الناس رسید که پس از عبور از چاله بافق به سوی یزد همی رفتی و با خود همی خواندی : مجنون به من بی سر وپا میماند غمخانه من به کربلا میماند جغدی به سرای من فرود آمد و گفت کاین خانه به ویرانه ما میماند سعدی شیرازی وی را ندا داد که « خردمندان گفته اند توانگری به هنر است نه به مال ! و بزرگی به عقل است نه به سال !... » و نام وحشی بافقی را پرسید که « کمال الدین » شنید و چون وی را با چهره ای زشت و سری کل دید گفت حمدلله که تو را جمال الدین نام ننهاده اند ! و حال به کجا چنین شتابان ؟! وحشی گفت به دنبال خانه ای مقبول و معیشتی معقول : سالک ره را ببوس پای پر از آبله گنج گهر بایدت در ته آن پا طلب در دل سخت است و بس آرزوی سیم و زر گر طلبی سیم و زر در دل خارا طلب به شهر یزد می روم تا نزد شرف الدین علی بافقی تحصیل کنم و کمال بنمایانم و جمال بیابم ٫ که تو خود گفته ای « همت اگر سلسله ... و من می گویم : موری به جد بندد میان بزم سلیمان جا کند تو سعی کن وحشی مگو کاین جان به جانان کی رسد سعدی وی را خوش آمد و گفت هزاران سفر کرده ام و در راه خدمت امیران و شاهان بسیار خطر کرده ام . ٫ و سلیمان نشده ام . چرا راه آزموده را دوباره آزمودن ؟! و تو با کسب علم نزد شرف الدین که خود آهی ندارد که با ناله سودا کند چگونه سلیمان شوی ؟!!! « در پسی مردن به که حاجت پیش کسی بردن » . وحشی گفت ٫ ای خردمند : ساختی کارم به یک پرسش که از کارت برد سخت پرکاری نمی دانم که استاد تو کیست سعدی شیرازی گفت : استاد من همانا نساجی یزدی است که در طرابلس مرادید که به بند فرنگیان گرفتار آمده مرا به کار گل گماشته بودند و اگر در حقیقت مرا کاری درست و حسابی بودی شعر نسرودی و اگر کار بودی مدح و ثنای دیگران و انهم برای لقمه ای نان یا لااقل مرغ بریان ! ( در سجع سعدی و به منظور رعایت قافیه آمده است که چون قافیه تنگ آید... ) عار بودی و در مقابل این و آن تعظیم نکردی و سر تکریم فرود نیاوردی که که ی, ...ادامه مطلب

  • آیا هفتصد و پنجاهمین سال تدوین گلستان سعدی ؟!

  • لحظه ای تفکر کنیم ببینیم گلستان و بوستان و غزلیات و به طور کلی آنطور که جمع آوری و منتشر کرده اند کلیات سعدی را به خاطر خود شیخ اجل ٬سعدی ٬ می خواهیم یا سعدی را یه خاطر آنکه چنین آثار نغز و ارزشمندی پدید آورده است گرامی می داریم و هرساله روز اول اردیبهشت را به این مهم اختصاص می دهیم ؟ اگر مورد دوم صحیح باشد ٬ که از نظر علمی و منطقی ٬ و نه احساسی ٬ چنین می نماید ٬ امروز در عصر هفتصد و پنجاهمین سال شمسی تدوین و ارائه این دو سند بزرگ تاریخی و فرهنگی ٬ اجتماعی و...گلستان و بوستان قرار گرفته ایم و بهانه و فرصتی است تا بتوانیم از این آثار گرانبها ٬ و آثار مشابه آنها ٬ نه تنها در راه پرورش احساسات و زیبا پرستی و تلذذ طبع خود در قلمرو ادبیات فارسی ٬ بلکه در شناخت مبانی اقتصادی - اجتماعی - سیاسی - فرهنگی کشورایران استفاده کرده دستمایه ٬ الگو یا در واقع برنامه ٬ نقشه و راهی بومی و ایرانی و اسلامی در رشد و توسعه و به اصطلاح معمول پیشرفت و تعالی جامعه ٬ نظام و نهایتا" کشور قرار دهیم . گلستان و بوستان به همراهی دیوان شمس تبریزی ٬ دیوان خواجه حافظ شیرازی ٬ شاهنامه فردوسی و رباعیات خیام سالها است که ٬ قبل از جهانی شدن آداب و رسوم ایرانی نوروز و امثال آن ٬ جهانی شده اند و بارها و بارها تحت مطالعه محققان خارجی قرار گرفته به زبان های متعددی در جهان ترجمه شده اند که در خصوص گلستان و بوستان شاید مطالعه گسترده پروفسورهانری ماسه ٬ ایرانشناس مشهور فرانسوی ٬ از همه قدیم تر و شناخته شده تر باشد . امروز بین شش تا هفت میلیارد نفر مردم جهان نه همه زبان فارسی را می دانند و نه همه به همین دلیل در شرایطی هستند که از زیبائی های نظم و نثر سعدی ٬ علیه الرحمه ٬ به فارسی بهره ببرند . آنچه برای آنان مهم است پیام یا پیام هائی است که در اشعار و حکایات و سایر آثار شیخ مشرف الدین بن مصلح الدین بن عبدالله سعدی شیرازی وجود دارد و از عالم ادب و هنر ایران بی گمان فراتر و بسیار فراتر می رود : هنر و ادبیات عرب را نیز در برمی گیرد ٬ فرهنگ تقریبا" تمام منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را شامل می شود و نهایتا" هم فقط به همین ادب و هنر و فرهنگ جامعه بزرگ اسلامی طلیعه دار فرهنگ و تمدن جهانی در آن عصر و روزگار ختم نمی شود ... سعدی در آثار گرانبار و به ویژه گلستان و بوستان خود مردم شناس است ٬ جامعه شناس,سعدی شیرازی ، گلستان ، علیرضا آیت اللهی ...ادامه مطلب

  • سعدی شیرازی و نساج یزدی اندر مقوله ی همٌت ، کار ، تولید و بهره وری

  •  سعدی شیرازی و نسٌاج یزدی در همٌت و کار   فرزندان عزیزم قبل از این که یادداشت یا یادداشت هائی به مناسبت روز بزرگداشت شیخ اجل سعدی ٬ علیه الرحمه ٬ بنویسم ٬ این شعرش را ٬ که برایم بسیار گرامی است ٬ به شما هدیه می کنم : به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار     که بر و بحر فراخ است و آدمی بسیار گرت هزار بدیع الجمال پیش آمد         ببین و بگذر و خاطر به هیچیک مسپار مخالط همه کس باش تا بگردی خوش   نه پایبند یکی  کز غمش  بنالی زار مرا رفیقی باید که بار برگیرد            نه صاحبی که من از وی کنم تحمل بار کسی که از غم و تیمار من نیندیشد      چرا من از غم و تیمار او شوم بیمار ؟! به راحت نفسی رنج پایدار مجوی       شب شراب نیرزد به بامداد خمار..... سعدی شیرازی و نساج یزدی در بهار 1980 به صورت "مستمع آزاد " در سمیناری از دكتری رشته فرهنگ و تمدن اسلامی دانشگاه پرووانس فرانسه شركت كرده بودم . بحث قیاس و تمثیل و تعمیم و شناخت جامعه در دنیای مشرق زمین و در واقع كشور های خاور میانه و شمال آفریقا ٬ یعنی دقیقا همان كشور هایی كه مرحوم استاد دكتر محمد معین در فرهنگ خود با ته لهجه ی گیلانی !محل « سیر در آفاق و انفاس » سعدی شیرازی معرفی كرده است ٬ بود استادانی كه طبق معمول شرکت درسمینار های دكتری كشورهای پیشرفته صنعتی غرب اروپا تعدادشان هم از تعداد انگستان یكدست فراتر می رفت مثال هایی از فرهنگ های عراق،سوریه،حجاز و به خصوص شمال آفریقا می آوردند و اینجانب هم به تدریج از جلد مستمع آزاد بیرون آمده از سر عرق وطن ! چنان كه از رسم و رسوم ما ایرانیان است به صورتی كاملا " قابل توجه «متكلم وحده» شده به ناگاه متوجه شدم كه لااقل به تعداد مثال های تمام ایشان از تمام آن كشور ها مثال هایی از تك كشور ایران آورده ام و برحسب اتفاق یا هرچیز دیگری تقریبا "تمام مثالها از آثار ٬ و به خصوص گلستان٬ شیخ اجل سعدی ! استاد ارشد سمینار به اعتراف نشست كه بیش از یك بار به خواندن آثار ترجمه شده ی سعدی به زبانهای انگلیسی و فرانسوی پرداخته است ' به خصوص معرفی سعدی توسط پروفسور «هانری ماسه » ایرانشناس بزرگ فرانسوی كه كتابش تحت عنوان &l,سعدی شیرازی ، تساج یزدی ، کار ، کوشش ، همٌت ، تولید ، بهره وری ، علیرضا آیت اللهی ...ادامه مطلب

  • در سراپرده

  • ,شعر نو ، شعر اجتماعی ، دیوانه ، علیرضا آیت اللهی ، پائیز 1342 ، یزد ...ادامه مطلب

  • « لاادری » برای خواننده ی شعر یک مسئله است

  •  صبح یکشنبه هفتم خرداد 1346  ، جلوی در ورودی دانشکده ادبیٌات دانشگاه تهران ایستاده بودم که یکی از دوستان میبدیِ یکی از همکلاسان آمد و سراغ عبدالله را از من گرفت ؛ و تا گفتم امروز نیامده ، گفت این هم که عبدالعمر است . شعر مربوطه را برایش خواندم . خندید و گفت : تو هم این شعر را بلدی ؟! . قضیه این است که هفتاد – هشتاد سال پیش از این یکی از مدٌاحان میبد به سراغ یکی از بزرگان آن ناحیه رفته شعری در مدح وی می خواند به امید این که صله ای بگیرد . امٌا چون صله ای نمی گیرد به هجو همان بزرگ که عبدالنبی نام داشته است می پردازد و بالبداهه می سراید : آنکس که تو را عبدِ نبی نام نهاده ست ...ه خورده ! غلط کرده ! تو عبدالعمر ستی سالهای دهه های 1340 و 1350 و شاید هنوز هم این شعر مانده و بر سر زبان ها است بدون اینکه دیگر کسی از شاعر گمنامش باخبر باشد . برحسب اتفاق همان شب منزل یکی از اهالی کن ، در شمال غرب تهران ، میهمان بودیم ؛ و پذیرائی با انواع توت . پس خاله پدرم مقدار زیادی توت در یک دیس ریخت و جلوی خود گذاشت و گفت : به مال مفت رسیدی حلال کن خود را که این معامله کم اتفاق می افتد ! از نام و نشان شاعرش که پرسیدم ، نمی دانست . شعر زیر هم مثل شعر قبلی ، همان پسر خاله برای دخترکوچولوئی از فامیل که باچادر وارد مجلس مردانه شده بود خواند : خوبرویان گشاده رو باشند تو که رو بسته ای مگر زشتی ؟! از حوالی 1330 تا 1340 که به حمٌام عمومی می رفتم و به خوبی هم به خاطر دارم ؛ در سر بینه حمام های عمومی ، چه در یزد و چه در تهران ، در جائی که در منظر عموم باشد شعری به خط درشت خوش نوشته بودند به این ترتیب که : هر که دارد امانتی موجود بسپارد به بنده وقت ورود نسپارد و گر شود مفقود بنده مسؤول آن نخواهم بود آن زمان ها که یادگار نویسی بر در و دیوار اماکن عمومی بسیار متداول بود برخی این شعر را هم ( که می گفتند از فردوسی است و من مطمئن نیستم ) بر در و دیوار به عنوان یادگاری می نوشتند: شنیدم که جمشید فرخ سرشت به سر چشمه ای بر بسنگی نبشت بسا تیر و مرداد و اردیبهشت بیاید که ما خاک باشیم و خشت قدیم که به ییلاق می رفتیم و بدون تلویزیون و رایانه و... قدم زنی جمعی عصرها از برنامه هایمان بود روزی از یک دبیر ادبیٌات درباره شاعران این شعرها پرسیدم . گفت این شعرها از همان شاعری هستند ک,ناشناختگی شاعر ، اشعار مشهور ، ادبیات شفاهی ، شعر های داستان دار ، ...ادامه مطلب

  • مشاعره در دوران کودکی و نوجوانی

  •   یکی از این ابزارهای قدیمی آموزش و تشویق کودکان به یادگیری شعر و شعر خوانی ، مشاعره بود که در دهه های 1350 و به خصوص 1340 که شخصا" به یاد می آورم به شدٌت رایج بود و از جمله در نبود و کمبود سینما ، تلویزیون ، اینترنت و رادیو وسیله ای برای گذران اوقات فراغت هم محسوب می شد و البته ، بدون این که بخواهیم از ابتذال ، که اصولا"به آن معتقد نیستیم.... ، صحبت کنیم « مردمی » می گردید . یک لحظه با هم بازگردیم به دهه 1340 در یک میهمانی بزرگ که جوانان میهمان و به خصوص دختران به منظور سرگرمی در یک اتاق جمع شده اند و باب مشاعره را باب کرده اند و به حرف میم رسیده اند که : حسین: مشاعره می کنم با مرد خفته ! جوابم را بده شعر بی نقطه زهراء : روده سگ را عمر عمامه کرد احمدو محمود را آواره کرد. می بینیم که اینجا شروع شعر بعدی با حرف خاتمه شعر قبلی رعایت نمی شد ، و این « استثناء » مورد قبول همه بود. یا گاه توهین هائی ضمن مشاعره به مخاطب صورت می گرفت که چون در جریان مشاعره بود از آن می گذشتند ؛ مثلا" در این بیت شعر : مشاعره می کنم با مرد ناشی خری گم کرده ام شاید تو باشی یا : نگاهم با نگاهت کرد برخورد نمی دانم چرا حالم به هم خورد ! مردم این شعر ها را پذیرفته بودند . پس این شعرها کاملا" « مردمی » بودند و در چارچوب « ادبیات شفاهی » ( که بیش از آنکه موضو ع ادبیات باشد موضوع مردم شناسی است ) جای داشتند .این گونه شعر ها ابزار مراوده عامه مردم و به جرئت می نویسم که عموم مردم و غالبا" به صورت ضرب المثل بودند : از کرامات شیخ ما چه عجب پنجه را بازکرد و گفت : وجب ! از کرامات شیخ ما این است شیره را خورد و گفت شیرین است ! مردمان مس را مطلا می میکنند استاد باقر نقره را مس می کند از طلاگشتن پشیمان گشته ایم  مرحمت فرموده ما را مس کنید آنچه بگندد نمکش می زنند وای به وقتی که بگندد نمک ! قزبان روم خدا را یک بام و دو هوا را این ور بوم تابستون اون ور بوم زمستون ! می بینیم که اکثر اینگونه شعرها که به خاطر مشاعره هم ساخته نشده اند در هجو و انتقاد از دیگران هستند . گاهی هم بر علیه یک قوم یا مردم یک شهر و... سروده شده اند ؛ مثل : عرب در بیابان ملخ می خورد سگ اصفهان آب یخ می خورد بعید نیست که برخی از,آموزش شعر ، تفریح با شعر ، مسامحه در شعر خوانی ، شعرهای بی نعنی مردمی ...ادامه مطلب

  • گر وطن از آن توست پس چرا رها کردی ؟!!!

  •  گر وطن از آن توست پس چرا رها کردی ؟     گر وطن از آن توست پس چرا رها کردی ؟ دین و عِرق بنهادی ، نذر ما سوی کردی ! گروه : کهن نوع : تک بیت موضوع : رها کردن وطن نام : دین و عِرق بنهادی ! شاعر : علیرضا آیت اللهی تاریخ : شهریور 1358  محل : پاریس توضیح : در پاسخ با یکی از استادان چپگرای ایرانی در پاریس که یادداشتی برای شاعر نهاده بود . ,شعر ساده ، شعر زیبا ( هنر ) شعر دلپذیر ، شعر روح انگیز و نشاط آور ، شعر آموزنده ، شعر انسان ساز ( سازنده ) شعر ترقیخواه ، شعر اجتماعی ...ادامه مطلب

  • آنان که منفی اند

  • مثبت و منفی     آنان که مثبت اند ابیات عشق و صلح را  فریاد می زنند : نوسازی ملل . آنانکه منفی اند  چون عین انفیه « عن » ، « فی » بهانه ها تخریب می کنند گروه : نو نوع : نیمائی موضوع : انتقادی - اجتماعی شاعر : علیرضا آیت اللهی تابستان 1358 : یزد ,خلق و خو . تک بیت . هجویٌه . علیرضا آیت اللهی . خرداد 1341 . دبیرستان ایرانشهر یزد ...ادامه مطلب

  • توفیق در ریاکاری است !

  • مذبذب       ابلیس شبی رفت به بالین جوانی گفتا که دغل باش و مذبذب و ریاکار با آیه قرآن و حدیث و دو روایت دائم تو بجو مال و هم جاه به دست آر گروه : کهن نوع : چهار پاره  موضوع : انتقادی - اجتماعی شاعر : علیرضا آیت اللهی تاریخ : تابستان 1358  محل :یزد ,علیرضا آیت اللهی . شعر اصولی . شعر اصولگرا . دبیر ادبیات . شعر کاربردی . شعر سازنده . پروفسور هشترودی . دکتر غلامحسین صدیقی . ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها