شعر یزد از شاعر یزدی رواست

متن مرتبط با «فقر» در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست نوشته شده است

وحشی بافقی و مهاجرت ناچار از سر فقر

  • کمال االدین وحشی بافقی یزدی (8) مهاجرت از سر فقر     مهاجرت از سر فقر   تغییر شغل ، از شغل به اصطلاح آباء و اجدادی به شغلی دیگر ، تقریبا" ناهنجاری بزرگی تلقی می شده است .؛ و درچنین سیستمی اگر بتوان گفت نیمه كاستی ، گاه افراد را مجبور به مهاجرت از دیار خود ، و به منظور اشتغال در شغلی بهتر ، می كرده است خشكسالی یكی دیگر از عوامل مهاجرت مردم از یزد و به طور كلی منطقه یزد به سایر شهرها و مناطق كشور ، و حتی كشورهائی دیگر ( تركمنستان - تركیه - چین و... ) بوده است . خشكسالی های متوالی مردم رابه اوج فقر و  حضیض مذلت می كشانده اند تا آنجا كه به قول عوام « به نان شب محتاج  » می شده اند . شواهد و قرائنی نشان می دهند كه غذای غالب مردم فقط نان بوده است به نحوی كه تا همین دهه های اخیر به جای سؤال « غذا خورده ای » می پرسیده اند « نان خورده ای » ؟ و باز گویا اصل غذا یا همین نان در شب صرف می شده است . فقر شهری و روستائی به حدی بوده است كه امروز نه تنها قابل توصیف ، بلكه حتی قابل تصور نیست . و وقتی فردی یا خانواده ای عدم دسترسی خود به « قوت لا یموت » در روزها یا هفته های آتی را پیش بینی می كرده اند محض نجات جان خود و حفظ آبرو در مقابل به اصطلا ح « در و همسایه» كه مبادا آنان را عاجز از كسب « روزی حلال » برای خود ببینند به مهاجرت می پرداخته اند و باز به اصطلاح زمانه « سر به بیابان می نهاده اند » . مهاجرت وحشی بافقی به كاشان كه می توان آن را معلول روابط خاصش با شاگردان مكتبخانه و بنابراین كسادی كار در شهر یزد دانست گرچه متفاوت می نماید اما در عین حال یاد آور برخی از امور و مسائل اقتصادی - اجتماعی یزد در زمانه وی می باشد . در این خصوص سروده است : بر آن سرم كه نیاسایم از مشقت راه روم به شهر دگر چون هلال اول ماه به سبزی سر خوان كسی نیارم دست كنم قناعت و راضی شوم به برگ گیاه كشیده باد مرا میل آهنین در چشم  اگر كنم به زر آفتاب چشم سیاه دل چو آینه ام تیره شد در این پستی بس است ! چند نشینم چو آب در تگ چاه به قعر چاه فنا اهل چاه از آن رفتند كه پیش یار ستمگر نمی كنند نگاه   وحشی بافقی و تحلیل هزینه / فایده - 6 چهارشنبه 24 شهریور 1389 تحلیل هزینه ی ع, ...ادامه مطلب

  • فقر و قناعت در یزد زمان زندگی وحشی بافقی

  •    قناعت مناعت طبع یا به اصطلاحی كه امروز بیشتر به كار می رود « عزت نفس » ؛ در مسلكی كه به خصوص نزد شعرا ، در قرن دهم هجری قمری داشته ایم از صوفی گری یا در هرحال متاثراز اصول صوفیگری بوده است . به گفته مولانا عبدالرحمن جامی : در قناعت كه تو را دسترس است گر همه عزت نفس است بس است عوام ، زندگی صوفی منشانه رازندگی درویشی خوانده اند ( و گاه هنوز هم چنین اصطلاحی را بكار می برند ) كه آن نیز حاكی از زندگیی مبتنی بر بی اعتنائی به مال دنیا و جمع آوری ثروت و نهایتا" سرمایه داری است ؛ و بعضی تا آنجا پیش می روند كه سلطنت و پادشاهی را به جای سلطه بر دارائی های مادی در « ناداری » می دانند و به صحیح یا به غلط ، بزرگان دراویش را شاه یا سلطان نامیده اند . درویش را كه ملك قناعت مسلم است  درویش نام دارد وسلطان عالم است جستجوی منطق در صوفیگری قرون نهم و دهم ایران بی فایده می نماید ؛ آنهم در زمانی كه لااقل نخبگان ایرانی به «اسم » هم كه شده است مسلمان بوده اند و به صورتی كلی از چند و چون اسلام خبر داشته اند . صوفیگری نوعی گریز از حقیقت اقتصادی است ، نوعی توجیه ناتوانی در پیشرفت و توسعه است ، و چه پاسخی فراگیر تر و عامه پسند تر از این ضرب المثل عوامی كه : « گربه دستش به پیه نمی رسید... » ؛ یا : « گر به گردش نمی رسی برگرد » بهتر از همه را شیخ سعدی علیه الرحمه فرموده است : قناعت می كنم با درد چون درمان نمی بینم تحمل می كنم با زخم چون مرحم نمی بینم اتفاقا" همین شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی است كه وجه دیگر ، یا در واقع وجه « مثبت » قناعت را نیز می نماید و در شعر دیگری می فرماید : قناعت توانگر كند مرد را خبر كن حریص جهانگرد را توانگری ، یعنی ثروتمندی و سرمایه داری كه خواه نا خواه لازمه زندگی است جز به « قناعت » به مفهوم جلوگیری از اسراف  ، داشتن یك « الگوی مصرف » منطقی ، و در مواقع ضروری اكتفا كردن به « حد اقل معیشت » به دست نمی آید . بنابر این قناعت اقتصادی مسلكی است كه عملا" در مقابل قناعت صوفیگرانه قرار می گیرد ؛ و همین منطق اقتصادی است كه فرهنگ یزد و یزدی را از فرهنگ مناطق صوفی نشین ایران جدا می سازد . یزد ، قبل ازاینكه به برهه كشف, ...ادامه مطلب

  • وحشی بافقی یزدی در ناحیه ی فقر و عالم صوفیگری

  • کمال االدین وحشی بافقی یزدی (5) جغرافیای وحشی بافقی ، فقر ، اقتصاد ، صوفیگری ، عرفان ،     جغرافیای وحشی بافقی ، شاعر جهان چهارم شاعری داریم بنام كمال الدین وحشی بافقی ؛ یزدی ها می گویند از آن ما است چون تقریبا" همه عمرش در یزد زندگی كرده است .بعضی از كرمانی ها می گویند كرمانی است چون چند روزی در كرمان به سر برده است .اقامتش در كاشان ظاهرا" خیلی بیش از كرمان است . ایرانی ها می گویند از آن ما است ؛ رئیس جمهوری جدیدا" در مجمع عمومی سازمان ملل در رده سعدی و حافظ از وی نام برده است .جهانیان حتما" اورا جهانی می دانند ....اگر فقط پنج شعرش را بخوانند ! نه؟ اگر فقط ده شعرش را بخوانند ( دیوانش ترجمه نشده است ؛ چگونه بخوانند ؟ ) . وحشی ، بافقی است ، آبادیی قدیمی كه امروزه یك شهر است و با شخصیتی تاریخی و فرهنگی و به خصوص اقتصادی . وحشی بافقی ، جهانی است ، اما نه از جهان اول ! نه از جهان دوم ، نه از جهان سوم ، بلكه از جهان چهارم ، همان جهانی كه جهان فقر هم نامیده می شود و به تناسب با وحشی بافقی ، یعنی كسی كه بنا به شواهد و قرائن موجود در طول زندگیش سر و سامان نداشت :  - سر ، یعنی « زن »  - سامان ، یعنی « خانه » معلم مكتب بود و در اعیاد ، شاید بیشتر نوروز تا نوروز ، حضور میر میران ، والی یزد و داماد شاه طهماسب صفوی ، كه در یزد برای خود دربار كوچكی تدارك دیده بود ، می رفت ، شعر می خواند ، یا در واقع مدح می كرد و صله می گرفت ! . وحشی بافقی با بافق شروع می شود ، با روستا ، باروستا زادگی ، با مهاجرت و با نوعی خوش نشینی : رو به شهر و ملك خویش آورد هر آواره ای وحشی بی خانمان در كوه و صحرا همچنان بنا بر این وحشی قبل از هر چیز ، و فبل از این كه با شعر شروع كند ، با فقر شروع می كند .    وحشی بافقی و تعبیر وی از فقر گفتیم كه وحشی بافقی سر و سامان نداشت ؛ و مهمترین شاهد این وضع در شعری مشهور از خود وی نمایان است : مجنون به من بی سر و پا میماند غمخانه من به كربلا میماند جغدی به سرای من فرود آمدو گفت كاین خانه به ویرانه ما میماند وی در شعر دیگری ضمن آن كه به اصطلاح عارفانه به مزیٌت « ناداری » در مقابل دارندگی ، كه می تواند قیدی در زندگی معنوی باشد ، اشاره می كند ؛ می سراید : خواهم آ, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها