همه روز تو عید و نوروز بادا
بهار آمد و گشت عالم گلستان
خوشا وقت بلبل خوشا وقت بستان
زمرٌد لباسند یا لعل جامه
درختان كه تا دوش بودند عریان
دگر باغ شد پرنثار شكوفه
كه گل خواهد آمد خرامان خرامان
چه سرزد زبلبل الا ای گل نو
كه چون غنچه پیچیده ای پا به دامان
برون آ كه صبح است و طرف چمن خوش
چمن خوش بود خاصه در بامدادان
نباشد چرا خاصه اینطور فصلی
دل گل شكفته لب غنچه خندان ؟!
تو گوئی كه ایٌام شادی و عشرت
به هم صحبتی عهد بستند و پیمان
ببین صحبت عید با مدٌت گل
ببین ربط نو روز با عید قربان
.............
الا تا به هر قرن یكبار باشد
ملاقات نوروز با عید قربان
همه روز تو عید نوروز بادا
وزآن عید و نوروز عالم گلستان
............
هنر و ادبیات كلاسیك ایرانی ، و از آنجمله شعر ، عموما" در پی زیبائی است ؛ و زیباترین ها را در طبیعت جستجو می كند. در این هنر و ادبیات ، انسان نیز جزئی از طبیعت است و قضاوت بر انسان و رفتار وی ، در قیاس با طبیعت صورت می گیرد ؛ و چه بهتر كه با ایهام و اشاره باشد : چه سرزد زبلبل الا ای گل نو ...
... و دعوت به فراموشی دلتنگی ها و دلگیری های زمستانگونه گذشته و نو شدن همسان با نوروز و نوشدن فصل ( بهار ) : برون آ كه صبح است و طرف چمن خوش...