پرسیده ای چه سان شده احوال عالمان ؟

ساخت وبلاگ

از حاجبان پرده ی دربارِ ......ظالمان
پرسیده ای چه سان شده احوال عالمان ؟

هریک جریده به کف گشته و خموش
هریک به کنج خود بخزیده به الامان

خورشیدها همه در پشت کوه تار
خیلی ز شب پره ، عالم نما ، میان

ای سفله ای که علم نداری و عالمی
مقهور کرده حق و علم را به جهان

روحت همه به ظلمت شیطان مکدر است
جسمت فریبکار به الفاظ بی بیان

بس خُدعه ای و به تزویر و خود پرست
و این ظلم های همه روزه ات عیان

از علم روز چه دانی به کار برد ؟
بسته کمر به دفع هر آن نخبه آریان

آن رمل و جفر و خرافاتِ عین کفر
علم اند ؟ یا که خدعه و تزویر کاهنان ؟

بستی ره ترقی مردم به خدعه ات
در عین جهل و ظلم ، به ملبوس عالمان !

انداختی به مسیری که فقر مسلک ماست
ای در خرد فقیر و به دانش چو ابلهان

مرگت برای من همه فجر است و منتظَر
و این آرزو ... ، تو بر آور در این زمان

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 1222 تاريخ : دوشنبه 20 بهمن 1393 ساعت: 17:42

لینک دوستان

خبرنامه