کاش که دستم می رسید

ساخت وبلاگ

 

كاش كه دستم می رسید...

كاش كه دستم می رسید...

ستاره ها را

دونه دونه می چیدم ؛

لا به لای شفق موهای تو جا می دادم ؛

كه شب و ماه و ستاره همگی با هم باشن !

*

كاش كه دستم می رسید ...

كاش كه دستم می رسید...

ماه را پائین می آوردم ، جلوی نیمرخ تو ،

شكلی می ساختم كه دوتا هلال ابروش دو تا ماه باشه ! .

*

كاش كه دستم می رسید...

كاش كه دستم می رسید...

آسمونو فرش می كردم زیر پاهات

كهكشانها ... كهكشانها ...

 و اونوقت ؟ ؛ هوار می كردم كه :

بیائین ! بیائین ! آتیش بازی! ...

... بعد ، با قد كشیده

با دودستانی كه طعم نرسیدن را چشیده

با همه تاب و توانی كه به هرفكر و خیالی می رسه

دست می بردم ...

... و می بردم تا كه خورشید رو دو دستام می گرفتم !

بعد ، بین دولبم ، روی زبون قورت می دادم ؛

تا شایدش سینه ام رو روشن بكنه ؛

 دنیای من را به تو هم نشون بده : قلب من رو ...

قلب منو : آنجا كه دنیای پر از عشق توئه...

*

 میرسه ؟ ؛ تو بگو ! ؛ این ، محاله برسه ؟!!

كاش كه دستم می رسید ...كاش كه دستم می رسید ...

گروه : نو
نوع : ( نیمائی )
وضوع : عاشقانه
نام : كاش كه دستم می رسید
شاعر : علیرضا آیت اللهی
زمان : آذر 1345 
مكان : تهران

ویرایش نشده 

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : شعر نو , کاش که دستم می رسید , شعر عاشقانه , علیرضا آیت اللهی , آذر 1345 , تهران, نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 525 تاريخ : پنجشنبه 14 شهريور 1392 ساعت: 0:10

لینک دوستان

خبرنامه