« رسید مژده که ایٌام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین باز هم نخواهد ماند»
ز وحشیان طلبکار در سرای سرسر
پلنگ و روبه و ببر دژم نخواهد ماند
« چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
که در صحیفه هستی رقم نخواهد ماند »
امید به شیر و جوانمردی فسانه ئیش
به شام می کشد و صبحدم نخواهد ماند
« چو پرده دار به شمشیر می زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند »
که ابر سیل شود باد می شود توفان
ز سیل و زلزله این بوالعدم نخواهد ماند
« من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند »
جهان ساعی و نمٌام و کاذب و بدگوی
به روی جورکشان مغتنم نخواهد ماند
« سرود مجلس جمشید گفته اند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند»
ز فصل سرد زمستان و عشوه ی هیزم
نبود مکنت و زور درم نخواهد ماند
« توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند
عطای خوش به لقای خوش است و نیکوئی
که باتکبر و خسٌت ، ارم نخواهد ماند
« بر این رواق زبرجد نوشته اند به زر
که جز نکوئی اهل کرم نخواهد ماند »
گدای شهر حبیبان به این علوٌ مقام
همیشه سلطه مدار حرم نخواهد ماند
« غنیمتی شمر ای شمع ، وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند »
که عشق ، نقش جهان است ؛ و دوستی ، هستی
چمین حکومت وجه و درم نخواهد ماند
« ز مهربانی جانان طمع مدار حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند »
جهان شده انگشت بر دهان زین میر
بلیٌه ای ست که میر علم نخواهد ماند
گروه : کهن
نوع : تضمین غزلی از حافظ
نام : بلیٌه ای است ...
موضوع : اجتماعی - فلسفی انتقادی
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : زمستان 1350 ( ایٌام جشن های شاهنشاهی )
مکان : تهران ، اداره وظیفه عمومی