به هر شعر من آن شاعر ، شعورش شیره می گردد
شرای ناب شهد من ، به چشمش تیره می گردد
ندارد چشم دیدن ، این عسل ها ، این مثل ها را
به درد خود سری مظنون ، چو خان حیره می گردد
نمب دانم چرا در پشت سر اینقدر فحاش است؟!
نمی داند که می دانم ، حسد را سیره می گردد
فدای چشم آن ناظر که می بیند حقیقت را
که چ.م این روز روشن چون سحرها تیره می گردد
.......
گروه : کهن
نوع : غزل
موضوع : هجویه
نام : چرا اینقدر فحٌاش است
شاعر : علیرضا آیت اللهی
تاریخ : اردیبهشت 1351
محل : تهران