شعر یزد از شاعر یزدی رواست

متن مرتبط با «سعدی شیرازی ، تساج یزدی ، کار ، کوشش ، همٌت ، تولید ، بهره وری ، علیرضا آیت اللهی» در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست نوشته شده است

شعر من ، شعر یزد ، شعر شماست

  • شعر من ، شعر یزد ، شعر شماست بر سری گر نشست فرٌ هما ست ره ببایست تا به عمق وجود چون که دروازه ای به لطف خداست همه از لطف یزد و یزدان است نور خورشید بهر خلق هداست نه ! تکبرٌ مباد از شاعر شعر خوب از همه کُبور جداست چون که در راه مردم است و خدا پس چنین شعر نعمت است و به جاست گر تو خواندی چه بهتر ای حق جو ورنه گَردی ز من نخواهد خاست گفتن من وظیفه است به خلق ثمری داده ، گر که خلق بخواست این مهم نیست خواندن اشعار اصل بر کارکِردِ آن به رواست ایٌهالناس ! شعر من خوب است مستحقٌ هزار باره دعا است ! ,شعر ، یزد ، علیرضا آیت اللهی ...ادامه مطلب

  • عید ، عید است و مبارک بادت

  • همه عید تو مبارک بادا عید ، عید است و مبارک بادت بقیه ؟ ؛ حرف و خرافات و یا وَهم و گمان ... چه بگویم به از این ؟ ای شیرین ؟! انگبین ! نازنین! مه جبین ! « نو » ز ازل « روز » برین ! که تو نوروز منی در هردم  و همه سال ز عهد آدم  عید ، نو ، سعد و سعادتمندی ... خوبِ خوبان ! همه عید تو مبارک بادا.... ... که تو خود یک عیدی گل ، در و دشت ، کنار دریا ،  سال نو ، فصل بهار ... پس بیا ! باز بیا ! رنجه نما آن گامت شعر من را تو بخوان یک نظری با « نظر » ی ... به نگر ! آسمانم ! خورشید ! ای که ابری به مصادیق بهار تو ببار ، بر منِ زار ببار تا شوم من چون تو : همه عید و شادی ، مظهر آزادی... منبع آبادی ... باد بادا یارا ،  که بیائی با آن ، همه ایٌام بهار  و نخستین روزش ، روز نو ، نوروزش باد بادا یارا بادِ آزادی فکر بادِ آزادی شعر یاربادا ما را همه عید تو مبارک بادا ! , ...ادامه مطلب

  • هفتاد سالگی شاعر : علیرضا آیت اللهی

  •   ورود به هفتاد سالگی     سالروز تولٌدم  شده است عمر من در شروع هفت ده است جشن کو ؟ کیک آن طلب به شما خانه ی کارمند « دلکده » است , ...ادامه مطلب

  • 25 مهر سالروز شهادت فرخی یزدی

  • سالروز شهادت میرزا محمد فرخی یزدی       25 مهر  یادبود ... ...   شهید میرزا محمد فرخی یزدی   است ؛ که « در حدٌ  زمانه ی خود »    زبان گویای  مردم در برابر استبداد و استعمار بوده است فراموش نکنیم که فرخی ها نه اسوه ای بی نظیر بودند و نه باصطلاح معصوم پانزدهم .... امٌا اگر فرخی و فرخی ها نبودند ، بیداری ها نبودند ... و اگر بیداری ها نبودند ...   از : فرخی یزدی   آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی دست خود ز جان شستم از برای آزادی   تا مگر به دست آرم دامن وصالش را می دوم به پای سر در قفای آزادی   با عوامل تکفیر صنف ارتجاعی باز حمله میکند دایم بر بنای آزادی   در محیط طوفان زا ، ماهرانه در جنگ است ناخدای استبداد با خدای آزادی   دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین می توان تو را گفتن پیشوای آزادی   فرخی ز جان و دل می کند در این محفل دل نثار استقلال ، جان فدای آزادی   , ...ادامه مطلب

  • روز شعر و ادب مبارک باد ! ، و امٌا

  • بنظرمن : ما در یک دوره ی ابتذال شعری بسر می بریم : انحراف از ادبیات و اجتماعیات و اصلاح و توسعه ی فرهنگی... امتداد چند و چندین ساله ی موهوم سرائی  ، مدیحه سرائی ، مرثیه سرائی ، و نوحه سرائی !. از منظومه سرائی های نا مشعورانِ بی اشعار تا عبارت نویسی های مالیخولیائی . انحراف از محتوا ، هدف ، و فایده اجتماعی و مثبت شعر با انحراف اذهانِ نسل جوان به سوی شکل گرائی افراطی ... یا « مضحک قلمی » وحشتناکی  بنام موج نو ! مسلما" در این میان مامورانی وجود دارند که احساسات پاک جوانان ما را به سوی منافع خود و اربابانشان سوق می دهند ؛ و عصر ظلمت  را  تحقق می بخشند . شعر باید شعر باشد... ... در خدمت توسعه ی اجتماعی و اعتلای فرهنگ جامعه باشد .    , ...ادامه مطلب

  • میرزا محمد فرخی یزدی (3) امام زمان (عج)

  • ولی عصر (عج) اشعاری که در باره امام زمان سروده شده اند به ندرت قدمتی بیش از دو قرن دارند .اشعار مدح و رثاء چهاردهمعصوم تا زمان صفویه تقریبا؛ فقط به پیامبر(ص) ٬ امام علی (َع) و حضرت فاطمه (ع) اختصاص داشته اند. از زمان صفویه و به خصوص از اواخر آن دوره اشعار مربوط به امام حسین ( ع) به سرعت گسترش یافته اند . اشعار مربوط به امام زمان (عج) اکثرا؛ از زمان ناصرالدین شاه به بعد سروده شده اند فرخی یزدی لااقل سه شعر در ارتباط با امام زمان دارد ؛ از جمله : از رنگ افق من آتشی می بینم در خلق جهان کشمکشی می بینم اما پس از این کشمکش امروزی از بهر بشر روز خوشی می بینم شعر دیگری دارد با این مطلع : سخت بسته با ما چرخ عهد سست پیمانی - داده او به هر پستی دستگاه سلطانی  که می گویند در زمان نوجوانی سروده است... و باز شعری دیگربا این مطلع : گراز دو روز عمر مرا یک نفس بماند - در انتظار ناجی فریاد رس بماند انتخاب و انتساب این اشعار به ولیعصر ( عج) بنا به گمان نویسنده اند ودر هر حال بنظر می رسد كه در دوران اولیه زندگی شعری فرخی سروده شده باشند اشعار منتخب شهید میرزا محمد فرخی یزدی شیعه ، ولی عصر (عج) پنجشنبه 7 مرداد 1389 . تهران ,میرزا محمد فرخی یزدی ، امام زمان (عج) ، علیرضا آیت اللهی ...ادامه مطلب

  • میرزا محمد فرخی یزدی (2)

  • ظلم و جور (جبر)   میر میراث خوران هم نشوم تا گویم مردم از جور بمیرند كه من میر شوم ! گوشه گیری اگرم از اثر اندازد به كه من از راه خطا صاحب تاثیر شوم كار در دوره ما جرم بود یا تقصیر فرخی بهر چه من عامل تقصیر شوم * مظلوم كشی طریقه محتشم است قانون شكنی پیشه اهل ستم است هركس كه به احترام قانون خم شد در مسلك ارباب قلم محترم است * مجلس ، چاپلوسان کام دلم زوصل تو حاصل نمی شود             گیرم که شد ٬ دگر دل من دل نمی شود دیوانه ای که مزه دیوانگی چشید                 با صد هزار سلسله عاقل نمی شود اجرا نشد میان بشر گر مرام ما                  آجل شود اگرچه به عاجل نمی شود حق گو خورد شکست زیک دسته بیشرف  حق است و حق به مغلطه باطل نمی شود زور و فشار و سختی و تهدید و گیر و دار    با این رویه حل مسائل نمی شود تکفیر و ارتجاع و خرافات و های و هوی      از این طریق طی مراحل نمی شود مجلس مقام مردم ناپاک دل مخواه               کاین جای پاک جای اراذل نمی شود یک ملک بی عقیده و یک شهر چاپلوس       یارب بلا برای چه نازل نمی شود ؟ نازم به عزم ثابت چون کوه فرخی              کز باد سهمگین متزلزل نمی شود * مردانگی و آزادگی و پاکی پیش زور و زر غالب همه تسلیم شدند      آنکه تسلیم نشد همت مردانه ما است شانه ای نیست که از بار تملق خم نیست راست گر هست از این بارگران شانه ما است  * عیب و هنر خلق نمی شد زمن اظهار چون آینه گر پاکدل و ساده نبودم سرسبزی من جز زتهی دستی من نیست  چون سرو نبودم اگر آزاده نبودم  اندیشه كجا دارم از تهمت ناپاكان چون دامن من پاك است آلوده نخواهد شد * فحٌا شی چون نامه ما برای کلاشی نیست              چون خامه ما مرتشی از راشی نیست پس پیشه ما هرزه درائی نبود                  پس حرفه ما تهمت و فحاشی نیست *  با فکر قوی گرسنه چون شیر منم  وز چهار طرف بسته زنجیر منم جزخون نخورم زدست هر دشمن,فرخی یزدی ، ظلم و جور ، چاپلوسی ، مردانگی و آزادگی ، فحاشی ، اتحاد ، همت ، علیرضا آیت اللهی ...ادامه مطلب

  • میرزا محمد فرخی یزدی (1) شعرهای نغز

  • کار و کوشش : نیست حق زندگی آن قوم را کز بی حسی              مردگان زنده بلکه زندگان مرده اند در بر بیگانه و خویشند دائم سر فراز            بهر حق خویش آن قومی که پا بفشرده اند ....... دوده سیروس را یارب چه آمد کاین چنین   بی دل و بی خون و سست و جامد و افسرده اند زبون شدیم زبس وقت کار حرف زدیم                    زبان به بسته و بازو گشاده باید کرد *  نیمه ای از حالت افسردگی بی حالتیم                       نیم دیگر کار استبدادیان را آلتیم فدای همت آن رهروم که بر سر خار   هزار افسر گل با برهنه پائی زد * ای توده که جهل در سرشت من و توست هشدار که گاه زرع و کشت من و توست تا شب پی حق خویش از پا منشین برخیز که روز سرنوشت من و توست * بر ندارم دست و با سر می روم این راه را تا نگوئی فرخی را پای کوشش لنگ بود نان زراه دسترنج خویشتن آور بدست گر کشی منت به جز منت کش بازو مباش * کار در دوره ما جرم بود یا تقصیر فرخی بهر چه من عامل تقصیر شوم؟ * قدر ما در می کشی می خوارگان دانند و بس چون به عمری خدمت رندان می کش کرده ایم سعی و کوشش چون اثر در سرنوشت ما نداشت بی جهت ما خاطر خود را مشوش کرده ایم * چیزهائی که نبایست ببیند بس دید         به خدا قاتل من دیده بینای من است سر تسلیم به چرخ آنکه نیاورد فرود   با همه جور و ستم همت والای من است * باید از اوٌل  بشوید دست از حق حیات                  در محیط مردگان هركس اقامت می كند عدالت اجتماعی : درمسلک ما طریق مطلوب خوش است      دلجوئی مردمان مغلوب خوش است کافی  نبود  برای ما  نیت خوب              با نیت خوب ٬ کردهء خوب خوش است * ما بیرق صلح کل بر افراشته ایم                 ما تخم تساوی به جهان کاشته ایم القصه سعادت بشر را یک بار                  در سایه این دو اصل پنداشته ایم         &,میرزا محمد فرخی یزدی ، شعرهای نغز ، کار و کوشش ، عدالت اجتماعی آگاهی ، نادانی ...ادامه مطلب

  • بازهم وحشی بافقی ، جههوری و عدالت

  •   خلاف مذهب جمهور!     موقعیت وحشی بافقی در « زمانه » خود از زمره دلایلی است كه می تواند مدایح وی را نیز ، علاوه بر آنچه گفته شد ، توجیه كند . اما آیا شاعرآن روزی نظیر برخی از نویسندگان امروزی تنها به مدح و ثنا می پرداخته است ؟     خیر ! ، وی به جای خود انتقاداتی پنهان و پیدا از وضع عدالت در جامعه دارد و گاه برابری اجتماعی و نهایتا" نظم اجتماعی را به عدل حكومتی مشروط می سازد:     كند كاه گران در وزن با كوه گران دعوا     اگر از عدل و انصاف تو باشد كفٌه میزان را     یا     بیخ آزار بدین گونه كه انصاف تو كند     عنقریب است كه هر گل كه دمد بی خار است     یا     عدل تو چون شود صلاح اندیش     گرگ دست آورد به گردن میش     یا     ملك از انصاف تو چنان آباد     كه در او جغد كس ندارد یاد     جغد در خانه هما چه كند ؟     ظلم در كشور شما چه كند !     پس وحشی بافقی برخلاف بسیاری از شعرای قدیم كه « اقتدار » و به طور ضمنی ظلم و ستم حاكم قادر و جابر را می ستایند ، حاكم یا سلطان زمان خود را عادل می خواهد :     الا تا مملكت بی سلطنت باشد تن بی سر     الا تا سلطنت بی عدل باشد پیكر بی جان     و در جائی شاید عدل را اینگونه تعریف می كند :     به گنجشكان میالا دام خود خواهم چنان باشی     كه استغنا زنی گر بینی اندر دام عنقا را     امٌا آیا در آن زمان وحشی با فقی از برابری سیاسی و عدالت اجتماعی چون امروز بحث می شده است ؟ . و آیا وی از حكومت مردم بر مردم یا جمهوری هم چیزی می دانسته است ؟ امری است كه نیاز به مطالعات دقیق تری دارد . ما فقط از وی این شعر را خوانده ایم كه :     خلاف مذهب جمهور اگ,وحشی بافقی ، بی عدالتی ، جامعه صفوی ، شهر یزد ...ادامه مطلب

  • اقتصاد ، کار و بهره وری در شعر وحشی بافقی

  • اینطور نیست كه وحشی بافقی ارزش كار را نمی دانسته است و از مقام و منزلت و ضرورت كار در زندگی بی اطلاع بوده است . برعكس ، خود ضمن یكی از حكایاتش این شعر سعدی را تضمین كرده است كه : « همت اگر سلسله جنبان شود مور تواندكه سلیمان شود » و در جای دیگری خود سروده است : وحشی تو برون مانده ای از سعی كم خویش ورنه در مقصود به روی همه باز است كه گرچه هدف غزل مربوطه مستقیما" متوجه امور اقتصادی و درآمد و دارائی و امثال آن نبوده است شاید بتوان آن را به طور كلی به كار و كوشش نیز تعمیم داد .؛ و در هر صورت بسیاری از اشعار وحشی چند منظوره اند و از آنجمله است : موری به جد بندد میان بزم سلیمان جا كند تو سعی كن وحشی مگو كاین جان به جانان كی رسد مناسب ترین سروده های وحشی بافقی با موضوعاتی چون كار و جهد و جدٌیت در آن شاید ابیات زیر باشد كه با عنوان سال 1389 ( كار مضاعف و همت مضاعف ) نیز مناسبتی همه جانبه می یابند : در دل سختست و بس آرزوی سیم و زر گر طلبی سیم و زر در دل خارا طلب * گرنبود آهن خارا تراش سنگ كجا بت شود از بت تراش * یا صاحب ننگ و نام می باید بود یا شهره خاص و عام می باید بود القصه كمال جهد می باید كرد در وادی خود تمام می باید بود به این ترتیب بررسی شیوه تفكر اقتصادی و رفتار اقتصادی در اشعار وحشی بافقی با توجه به شناخت فضا و جامعه یزد در قرن دهم هجری قمری در این روز بزرگداشت شعر و شاعری پایان می یابد شنبه 27 شهریور 1389 . تهران .  , ...ادامه مطلب

  • مناعت طبع یزدی وحشی بافقی

  • مناعت طبع یزدی وحشی بافقی ، حتی از نظر زادگاه ، از خطه یزد است . اما مهمتر از همه این است كه ساكن شهر یزد است ،شاعر شهر یزد است و خواه نا خواه فضای شهری را مجسم می كند كه مردمانی هم اصیل و هم كثیر داشته است ؛ و وی تا حدود بسیار زیادی نماینده چنین مردمی ، یا در واقع خصایل ، اخلاق و فرهنگ چنین مردمی است وقتی می سراید : جرعه پیر خرابات بر آن رند حرام كه به پیش دگری دست تمنا ببرد ادبای نكته سنج ایران به خوبی تشریح كرده اند كه « تمنا » یعنی منٌت كشیدن و این منت كشی یابر حسب زیاده خواهی و طمع است و یا اجبارا" از روی نیاز صورت می گیرد . شاعری همسایه گفته است : دست طمع كه پیش كسان می كنی دراز پل بسته ای كه بگذری ازآبروی خویش اما وحشی و همشهریان وحشی حتی دست دراز كردن برای رفع حاجت را نیز نمی پسندند . دست نیاز پیش دیگران دراز نمی كنند ؛ و اگر نیازی ببینند از خود خالق می خواهند نه از مخلوقات وی . اتفاقا" « دارالعباده » بودن یزد نیز از همین خصلت توسل و توكلشان ناشی شده است و نه چندان از این كه مثلا" كار و فعالیتشان را تعطیل كرده باشند و منحصرا" به عبادت خدا مشغول شده باشند ........ دومصراع از وحشی بافقی بسیار شهره شده اند : « به سبزی سر خوان كسی نیارم دست »  و به خصوص : « اگر خواهی كه خود را خوار سازی عرض حاجت كن » در بندی از یكی از ترجیع بند های خود هم عارفانه از ناداری خود سخن می گوید و هم مناعت طبع و استغنای خود را جلا می بخشد . المنت لله كه ندارم زر و سیمی كزبخل،خسیسی شوم ، از حرص لئیمی شغلی نه كه تا غیر برد مائده خلد باید ز پی جان خود افروخت جحیمی نه عامل دیوان و نه پا در گل زندان نی بسته ء امیدی و نی خسته ء بیمی مائیم و همین حلقی و پوشیدن دلقی یك گوشه نان بس بود و پاره گلیمی بهر شكمی كاوست پی مزبله مزدور دریوزه هر سفله بود عیب عظیمی زآنجا كه بود سیری چشم و دل قانع ده روزه بسازم نه به قرصی كه به نیمی گر روح غذا گیرد از آن باده كه ما راست صدسال توانزیست به تحریك نسیمی ما گوشه نشینان خرابات الستیم تا بوی میی هست در این بادیه مستیم درفكریٌه وحشی بافقی ، معنویات بر مادیٌات ، فرهنگ بر اقتصاد ، و شغل فرهنگی بر شغل اداری و سایر مشاغلی كه مستلزم بندگی هستند ... ارجحیٌت می یابد ؛ , ...ادامه مطلب

  • وحشی بافقی یزدی در ناحیه ی فقر و عالم صوفیگری

  • کمال االدین وحشی بافقی یزدی (5) جغرافیای وحشی بافقی ، فقر ، اقتصاد ، صوفیگری ، عرفان ،     جغرافیای وحشی بافقی ، شاعر جهان چهارم شاعری داریم بنام كمال الدین وحشی بافقی ؛ یزدی ها می گویند از آن ما است چون تقریبا" همه عمرش در یزد زندگی كرده است .بعضی از كرمانی ها می گویند كرمانی است چون چند روزی در كرمان به سر برده است .اقامتش در كاشان ظاهرا" خیلی بیش از كرمان است . ایرانی ها می گویند از آن ما است ؛ رئیس جمهوری جدیدا" در مجمع عمومی سازمان ملل در رده سعدی و حافظ از وی نام برده است .جهانیان حتما" اورا جهانی می دانند ....اگر فقط پنج شعرش را بخوانند ! نه؟ اگر فقط ده شعرش را بخوانند ( دیوانش ترجمه نشده است ؛ چگونه بخوانند ؟ ) . وحشی ، بافقی است ، آبادیی قدیمی كه امروزه یك شهر است و با شخصیتی تاریخی و فرهنگی و به خصوص اقتصادی . وحشی بافقی ، جهانی است ، اما نه از جهان اول ! نه از جهان دوم ، نه از جهان سوم ، بلكه از جهان چهارم ، همان جهانی كه جهان فقر هم نامیده می شود و به تناسب با وحشی بافقی ، یعنی كسی كه بنا به شواهد و قرائن موجود در طول زندگیش سر و سامان نداشت :  - سر ، یعنی « زن »  - سامان ، یعنی « خانه » معلم مكتب بود و در اعیاد ، شاید بیشتر نوروز تا نوروز ، حضور میر میران ، والی یزد و داماد شاه طهماسب صفوی ، كه در یزد برای خود دربار كوچكی تدارك دیده بود ، می رفت ، شعر می خواند ، یا در واقع مدح می كرد و صله می گرفت ! . وحشی بافقی با بافق شروع می شود ، با روستا ، باروستا زادگی ، با مهاجرت و با نوعی خوش نشینی : رو به شهر و ملك خویش آورد هر آواره ای وحشی بی خانمان در كوه و صحرا همچنان بنا بر این وحشی قبل از هر چیز ، و فبل از این كه با شعر شروع كند ، با فقر شروع می كند .    وحشی بافقی و تعبیر وی از فقر گفتیم كه وحشی بافقی سر و سامان نداشت ؛ و مهمترین شاهد این وضع در شعری مشهور از خود وی نمایان است : مجنون به من بی سر و پا میماند غمخانه من به كربلا میماند جغدی به سرای من فرود آمدو گفت كاین خانه به ویرانه ما میماند وی در شعر دیگری ضمن آن كه به اصطلاح عارفانه به مزیٌت « ناداری » در مقابل دارندگی ، كه می تواند قیدی در زندگی معنوی باشد ، اشاره می كند ؛ می سراید : خواهم آ, ...ادامه مطلب

  • تعلق خاطر وحشی بافقی یزدی به اسلام ، تشیع و امام علی (ع)

  •  کمال االدین وحشی بافقی یزدی (4) اسلام ، تشیع و سیرت امام علی (ع)   ستایش فضایل امام علی (ع) نزد وحشی بافقی   وحشی بافقی لااقل هفت قصیده در منقبت امام علی (ع) سروده است كه اغلب آن ها ظاهرا" به مناسبت اعیاد و جشن ها سروده شده اند و با چنین روزهائی مناسبت ندارند. اما متعددبودن این قصائد كه تقریبا" هیچكدام زائیده طبع روان وحشی بافقی ( در غزلیات و مسمط ها و... ) نیستند حاكی از فضا و به اصطلاح حال و هوای یزد در اوائل دوره حكومت صفویان  است كه گرایشی به شدٌت علوی داشته است . حاكم آن زمان یزد ، یعنی میرمیران ، داماد شاه صفوی ،  درباری شاهانه داشته دراعیاد مختلف بارعام می داده شعرا نزد وی شعر خوانده صله دریافت می داشته اند . میرمیران از احفاد شاه نعمت الله ولی و بنابراین در واقع نیز ازدراویش نعمت اللهی بوده است . فضای فرهنگی « شهر علوی » فضائی از جوانمردی و صفا و طراوت بوده است كه تا زمان قاجاریان ، تخریب خانقاه ها و بنای حسینیه ها به جای آن ها ، دوام داشته است و ازاین نظر تاریخ یزد به عنوان یكی از بزرگترین شهرهای فرهنگی ایران زمین در زمان صفویان ( پس از اصفهان و قبل از هرات و قزوین با وجود پایتخت بودن قزوین طی چندسال ) ، و وحشی بافقی به عنوان بزرگترین شاعر آن شهر،معرفی شده اند . آنچه اینجا می آید نیمی از یكی از قصیده های وحشی در منقبت علی ( ع ) است . سرور غالب امیر المؤمنین حیدر ..................... راه جنت كی تواند یافت آن دونی كه شد پای او در جستجوی دنیی دون آبله یافت ره در روضه آن كو در ره شاه نجف كرد پای او زسیر كوه و هامون آبله سرور غالب امیرالمؤمنین حیدر كه شد در طریق جستجویش پای گردون آبله رفب مدٌت ها كه پا بر خاك نتواند نهاد در ره او پای انجم نیست جیحون آبله گرچه هر سو می دود در جستن شاه نجف ازگهر بهر چه داری پای جیحون آبله یك شرار از قاف قهرش در دل دریا فتاد جوش زد چندان كه از وی شد گهر چون آبله بسكه بر هم زد زشوق ابر جودش دست خویش شد كف دست صدف از در مكنون آبله ای خوش آن روزی كه خود را فكنم در روضه اش همچو مجنون كردهپا در برٌ مجنون آبله خیز تا راه دعا پوئیم وحشی زانكه شد پای طبع ما زجستجوی مضمون آبله تا در این گلزار ایام بهاران شاخ گل آورد از غنچه نورسته بیرون آبله آن كهچون گل نیست خند, ...ادامه مطلب

  • دلبستگی و تعلق خاطر وحشی بافقی به ماوای اصلی خود ، شهر یزد ، با همه نامهربانی ها ....

  • کمال االدین وحشی بافقی یزدی (3) هجرت از وطن ، تجربه غربت ، مهاجرت معکوس ، وطندوستی   وحشی از دست ما شكایت داشت یادداشت « وحشی بافقی و یقه گیری » را خواندید كه از دست ما شكایت داشت و گویا بر سرهمین شكایت ، و به طور كلی اینگونه شكایت ها ، به شهر كاشان مهاجرت كرد و تازه متوجه شد كه به قول یزدی ها « هیچ جا وطن آدم نمی شود » ؟! امروز تمام دیوان یا كلیات وحشی بافقی را كه بخوانید همه جا غرق در بهره و لذٌت می شوید مگردر هجویاتی كه سروده است و الفاظ ركیكی كه در آنها به كار برده است ... فارغ از آنها ، یزد و یزدی از این همشهریش توقع داشته است كه مرد و مردانه در مقابل هر شاعر دیگری به « رقابت سالم » بپردازد و كار را به چنین یفه گیری هائی نكشاند كه هم در زندگی شخصیش اثر منفی میگذارد و هم در تاریخ نام نیكش را می آلاید . شاعری پیدا شده است و به مجلس میر میران ، داماد شاه صفوی و حاكم وقت یزد كه درباری شاهگونه داشته است ، رفته است و شعری خوانده است و صله ای ستانده است . حال وحشی میبایست به حسادت برخیزد كه ایهالناس اصولا" چرا اورا به چنین مجلسی راه داده اید ؟ . آنجا در انحصار بنده بوده است ... آیا وحشی بافقی بسیار عزیز ما نمیبایست به رفابت سالم و سرودن شعری بهتر از شعر آن شاعر و نهایتا" گرفتن صله ای بزرگ تر از وی و افزایش آبروی خود ، و شهر خود ، می پرداخت ؟ وحشی بافقی نعوذ بالله امام سیزدهم نیست و ما هم ( كه پنج بار از اول تا به آخر كلیاتش را خوانده ایم ) دشمن او نیستیم اما : وحشی از دست ما شكایت داشت - وین زیاده طلب حكایت داشت به گمان نصیب در دو جهان...  -  قهر كرده برفت تا كاشان كه نه دربار و پادشاهی داشت - و نه الطاف گاه-گاهی داشت شد معلم به مكتب اطفال ! -  فارغ از آن بزرگ اهل مقال ناگهان دید عمر خویش تباه - در قیانوس فضل ، چون پر كاه باز گشت و چنین حكایت كرد - كه نباید زخود شكایت كرد یزد و یزدی همیشه خویش همند - گرچه در افتراق بیش و كمند این پری را كه با خود آوردی - نه به رسم ادب ، بد آوردی ! تو  اگر تیهوی  و گر  بازی  -  عرصه ی مهر خویش می بازی گرتوقانع بدی مجرد مرد  -  در ادب می شدی یگانه و فرد لاف كم گوی مرد همشهری - كه ز شعر تو هم برم بهری طبع تو كی شده ا, ...ادامه مطلب

  • رقابت های شعری و هجویه سرائی های وحشی بافقی یزدی

  •  کمال االدین وحشی بافقی یزدی (2) رقابت شعری ، مرافعه ، منازعه و هجویه سرائی   وحشی بافقی و یقه گیری  یكی از همكارانم در تهران ( با تشكر بسیار از همكارانم كه لااقل روزی سی - چهل نفرشان وبلاگ بنده را می خوانند و حالا نیمی بیشتر از آنها این سایت را برآن ترجیح می دهند ! ) آمده بودكه فلانی ! بالاخره یزدی ها مردمی متحد اند یا تفرقه پسند و یقه گیر ؟! . عرض شودكه ما سیكلهائی تاریخی در اتحاد و افتراق در یزد داریم .هرگاه یزد مورد تهاجم و نفوذ غیر یزدی واقع شده است تفرقه و تنزل مقام درآن بالا گرفته است .؛ و هرگاه به حال خود و به دست مردم خود رها شده است ، به سوی اتحاد و انسجام و ترقی و تعالی گام برداشته است و گاه در مقام یكی از سه شهر بزرگ ایران جلوه گر شده است . مثلا" طی سلطنت كریمخان زند ( كه پر جمعیت ترین شهر ایران بوده است ) و آقا محمد خان و فتحعلیشاه قاجار ، در اتحاد و تحت مدیریتی بومی ، با وجود غارت هائی كه دیگران در این شهر كرده اند بزرگترین یا یكی از دو شهر بزرگ ایران بوده است . اما در زمان محمد شاه و ظهور سید علیمحمد باب و سایر قضایا رو به تفرقه و تنزلی نموده است كه قرن های قرن میبایست آئینه عبرت ساكنان وطندوستش شود . در زمان رضا شاه پهلوی نیز چون ( لابد به دلیل تنفر از رقبای بزرگ یزدی  و یزدینمایش ) مورد توجه این شاه نبوده است و غالبا" مدیریتی غیربومی داشته است رو به حضیض نهاده است . اما یكی از این تفرقه ها و حضیض ها از زمان حمله شاه اسماعیل صفوی به یزد و قتل عام نیمی از مردم این شهر توسط این صوفی سفٌاك ! شروع شد ه است و به ویژه مهاجمینی كه در لشگر وی قصد اقامت در یزدكرده اند و مهاجرتی كه از روستا به شهر شده است و از آنجمله است مهاجری مشهور به نام كمال الدین وحشی بافقی كه بالاخره هم ، گرچه به نظر می رسد شروع یقه گیری از خود وی و توقع حذف رقیبش كه در مجلس حاكم شعر خوانده و صله ئی بزرگ دریافت داشته است ؛ توسط حاكم شهر ، سایر بزرگان و دوست و آشنا بوده است ، یقه ای سالم برایش نمانده است و به فرض هم كه مانده باشد ما در اینجا برای بقیه آن برنامه ای درخور ، تهیه دیده ئیم ! گزیده ای از این شعر وحشی را كه اتفاقا" شامل ابیاتی نغز و زیبا هم هست بخوانید : اهل دار العباده غیر از شاه - كه خدا داردش از گزند نگاه دارم از بله تا به دانشمن, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها