رقابت های شعری و هجویه سرائی های وحشی بافقی یزدی

ساخت وبلاگ

 کمال االدین وحشی بافقی یزدی (2) رقابت شعری ، مرافعه ، منازعه و هجویه سرائی

 

وحشی بافقی و یقه گیری 
یكی از همكارانم در تهران ( با تشكر بسیار از همكارانم كه لااقل روزی سی - چهل نفرشان وبلاگ بنده را می خوانند و حالا نیمی بیشتر از آنها این سایت را برآن ترجیح می دهند ! ) آمده بودكه فلانی ! بالاخره یزدی ها مردمی متحد اند یا تفرقه پسند و یقه گیر ؟! .
عرض شودكه ما سیكلهائی تاریخی در اتحاد و افتراق در یزد داریم .هرگاه یزد مورد تهاجم و نفوذ غیر یزدی واقع شده است تفرقه و تنزل مقام درآن بالا گرفته است .؛ و هرگاه به حال خود و به دست مردم خود رها شده است ، به سوی اتحاد و انسجام و ترقی و تعالی گام برداشته است و گاه در مقام یكی از سه شهر بزرگ ایران جلوه گر شده است . مثلا" طی سلطنت كریمخان زند ( كه پر جمعیت ترین شهر ایران بوده است ) و آقا محمد خان و فتحعلیشاه قاجار ، در اتحاد و تحت مدیریتی بومی ، با وجود غارت هائی كه دیگران در این شهر كرده اند بزرگترین یا یكی از دو شهر بزرگ ایران بوده است . اما در زمان محمد شاه و ظهور سید علیمحمد باب و سایر قضایا رو به تفرقه و تنزلی نموده است كه قرن های قرن میبایست آئینه عبرت ساكنان وطندوستش شود .
در زمان رضا شاه پهلوی نیز چون ( لابد به دلیل تنفر از رقبای بزرگ یزدی  و یزدینمایش ) مورد توجه این شاه نبوده است و غالبا" مدیریتی غیربومی داشته است رو به حضیض نهاده است .
اما یكی از این تفرقه ها و حضیض ها از زمان حمله شاه اسماعیل صفوی به یزد و قتل عام نیمی از مردم این شهر توسط این صوفی سفٌاك ! شروع شد ه است و به ویژه مهاجمینی كه در لشگر وی قصد اقامت در یزدكرده اند و مهاجرتی كه از روستا به شهر شده است و از آنجمله است مهاجری مشهور به نام كمال الدین وحشی بافقی كه بالاخره هم ، گرچه به نظر می رسد شروع یقه گیری از خود وی و توقع حذف رقیبش كه در مجلس حاكم شعر خوانده و صله ئی بزرگ دریافت داشته است ؛ توسط حاكم شهر ، سایر بزرگان و دوست و آشنا بوده است ، یقه ای سالم برایش نمانده است و به فرض هم كه مانده باشد ما در اینجا برای بقیه آن برنامه ای درخور ، تهیه دیده ئیم !
گزیده ای از این شعر وحشی را كه اتفاقا" شامل ابیاتی نغز و زیبا هم هست بخوانید :
اهل دار العباده غیر از شاه - كه خدا داردش از گزند نگاه
دارم از بله تا به دانشمند - به طریق ادب سؤالی چند
..................
زین سؤالم كه رفت چیست جواب - زو بنالم نخست یا زاصحاب ؟
همه قادر به منع اوبودید - هیچ منعش چرا نفرمودید ؟
مدعا زین چه بود حیرانم - خود بگوئید ، من نمی دانم
..............................
این سخن را قبول و رد زشما خوبیش از شما و بد زشما
هیزم از اتفاقتان صندل بوریا ز التفاتتان مخمل
......................
ریش و دستار نكته دان نبود - این محك جز به جیب جان نبود
........................
این پری را كه من در آوردم - با خود از جای دیگر آوردم
..........................
تو تبر بر درخت سدره زنی - لیك ترسم كه بیخ خود فكنی
..................
گله ئی دارم از تو و گله ئی - كه نگنجد به هیچ حوصله ئی
......................
بر منش حكم برتری دادند - به شكست منش فرستادند
میتوانستیش چو از جا جست - كش نشانی به یك اشاره دست
از تو یك زهر چشم اگر دیدی - به خدا گر كسش دگر دیدی
......................
دوست سوزی است این كه با من كرد - كار من بر مراد دشمن كرد
............................
او اگر شیشه است من سنگم - او اگر آینه ست من زنگم
............................
تا رسیدم به او تباه شدم - تا گذشتم بر او سیاه شدم
كیست او؟ خوشنشین خوشباشی - كهفتد چون مگس به هر آشی
او اگر تیهوی است من بازم - او اگر سحر شدمن اعجازم
..............................
شاعر قانعم مجرد كرد -از همه چیز و از همه كس فرد
نكته دانان اگر نو ار كهنند - همگی پیروان طرز من اند
...................
گرد ظلمی نشسته بر رویم - كه ندانم كه چون فرو شویم
..........................
سر طاووس كم زپا دانند -بوم را برتر از هما دانند
.........................
مردكش دست و پا ست در زنجیر -غالب آید بر او مخنٌث پیر
.................
داد از این دیده های ظاهر بین - ریش و دستار و وضع ظاهر بین
ریش و دستار هركه را بینند - برهمه شاعرانش بگزینند
نادر عصر خویش خوانندش - پهلوی خویشتن نشانندش
گوز خر گر جهد زكون دهانش - آفرینها شود نثار بیانش

31 مرداد 1389 . تهران

شعر یزد از شاعر یزدی رواست...
ما را در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 725 تاريخ : پنجشنبه 21 آذر 1392 ساعت: 14:18

لینک دوستان

خبرنامه