شعر یزد از شاعر یزدی رواست

متن مرتبط با «محمد» در سایت شعر یزد از شاعر یزدی رواست نوشته شده است

میرزا محمد فرخی یزدی (3) امام زمان (عج)

  • ولی عصر (عج) اشعاری که در باره امام زمان سروده شده اند به ندرت قدمتی بیش از دو قرن دارند .اشعار مدح و رثاء چهاردهمعصوم تا زمان صفویه تقریبا؛ فقط به پیامبر(ص) ٬ امام علی (َع) و حضرت فاطمه (ع) اختصاص داشته اند. از زمان صفویه و به خصوص از اواخر آن دوره اشعار مربوط به امام حسین ( ع) به سرعت گسترش یافته اند . اشعار مربوط به امام زمان (عج) اکثرا؛ از زمان ناصرالدین شاه به بعد سروده شده اند فرخی یزدی لااقل سه شعر در ارتباط با امام زمان دارد ؛ از جمله : از رنگ افق من آتشی می بینم در خلق جهان کشمکشی می بینم اما پس از این کشمکش امروزی از بهر بشر روز خوشی می بینم شعر دیگری دارد با این مطلع : سخت بسته با ما چرخ عهد سست پیمانی - داده او به هر پستی دستگاه سلطانی  که می گویند در زمان نوجوانی سروده است... و باز شعری دیگربا این مطلع : گراز دو روز عمر مرا یک نفس بماند - در انتظار ناجی فریاد رس بماند انتخاب و انتساب این اشعار به ولیعصر ( عج) بنا به گمان نویسنده اند ودر هر حال بنظر می رسد كه در دوران اولیه زندگی شعری فرخی سروده شده باشند اشعار منتخب شهید میرزا محمد فرخی یزدی شیعه ، ولی عصر (عج) پنجشنبه 7 مرداد 1389 . تهران ,میرزا محمد فرخی یزدی ، امام زمان (عج) ، علیرضا آیت اللهی ...ادامه مطلب

  • میرزا محمد فرخی یزدی (2)

  • ظلم و جور (جبر)   میر میراث خوران هم نشوم تا گویم مردم از جور بمیرند كه من میر شوم ! گوشه گیری اگرم از اثر اندازد به كه من از راه خطا صاحب تاثیر شوم كار در دوره ما جرم بود یا تقصیر فرخی بهر چه من عامل تقصیر شوم * مظلوم كشی طریقه محتشم است قانون شكنی پیشه اهل ستم است هركس كه به احترام قانون خم شد در مسلك ارباب قلم محترم است * مجلس ، چاپلوسان کام دلم زوصل تو حاصل نمی شود             گیرم که شد ٬ دگر دل من دل نمی شود دیوانه ای که مزه دیوانگی چشید                 با صد هزار سلسله عاقل نمی شود اجرا نشد میان بشر گر مرام ما                  آجل شود اگرچه به عاجل نمی شود حق گو خورد شکست زیک دسته بیشرف  حق است و حق به مغلطه باطل نمی شود زور و فشار و سختی و تهدید و گیر و دار    با این رویه حل مسائل نمی شود تکفیر و ارتجاع و خرافات و های و هوی      از این طریق طی مراحل نمی شود مجلس مقام مردم ناپاک دل مخواه               کاین جای پاک جای اراذل نمی شود یک ملک بی عقیده و یک شهر چاپلوس       یارب بلا برای چه نازل نمی شود ؟ نازم به عزم ثابت چون کوه فرخی              کز باد سهمگین متزلزل نمی شود * مردانگی و آزادگی و پاکی پیش زور و زر غالب همه تسلیم شدند      آنکه تسلیم نشد همت مردانه ما است شانه ای نیست که از بار تملق خم نیست راست گر هست از این بارگران شانه ما است  * عیب و هنر خلق نمی شد زمن اظهار چون آینه گر پاکدل و ساده نبودم سرسبزی من جز زتهی دستی من نیست  چون سرو نبودم اگر آزاده نبودم  اندیشه كجا دارم از تهمت ناپاكان چون دامن من پاك است آلوده نخواهد شد * فحٌا شی چون نامه ما برای کلاشی نیست              چون خامه ما مرتشی از راشی نیست پس پیشه ما هرزه درائی نبود                  پس حرفه ما تهمت و فحاشی نیست *  با فکر قوی گرسنه چون شیر منم  وز چهار طرف بسته زنجیر منم جزخون نخورم زدست هر دشمن,فرخی یزدی ، ظلم و جور ، چاپلوسی ، مردانگی و آزادگی ، فحاشی ، اتحاد ، همت ، علیرضا آیت اللهی ...ادامه مطلب

  • میرزا محمد فرخی یزدی (1) شعرهای نغز

  • کار و کوشش : نیست حق زندگی آن قوم را کز بی حسی              مردگان زنده بلکه زندگان مرده اند در بر بیگانه و خویشند دائم سر فراز            بهر حق خویش آن قومی که پا بفشرده اند ....... دوده سیروس را یارب چه آمد کاین چنین   بی دل و بی خون و سست و جامد و افسرده اند زبون شدیم زبس وقت کار حرف زدیم                    زبان به بسته و بازو گشاده باید کرد *  نیمه ای از حالت افسردگی بی حالتیم                       نیم دیگر کار استبدادیان را آلتیم فدای همت آن رهروم که بر سر خار   هزار افسر گل با برهنه پائی زد * ای توده که جهل در سرشت من و توست هشدار که گاه زرع و کشت من و توست تا شب پی حق خویش از پا منشین برخیز که روز سرنوشت من و توست * بر ندارم دست و با سر می روم این راه را تا نگوئی فرخی را پای کوشش لنگ بود نان زراه دسترنج خویشتن آور بدست گر کشی منت به جز منت کش بازو مباش * کار در دوره ما جرم بود یا تقصیر فرخی بهر چه من عامل تقصیر شوم؟ * قدر ما در می کشی می خوارگان دانند و بس چون به عمری خدمت رندان می کش کرده ایم سعی و کوشش چون اثر در سرنوشت ما نداشت بی جهت ما خاطر خود را مشوش کرده ایم * چیزهائی که نبایست ببیند بس دید         به خدا قاتل من دیده بینای من است سر تسلیم به چرخ آنکه نیاورد فرود   با همه جور و ستم همت والای من است * باید از اوٌل  بشوید دست از حق حیات                  در محیط مردگان هركس اقامت می كند عدالت اجتماعی : درمسلک ما طریق مطلوب خوش است      دلجوئی مردمان مغلوب خوش است کافی  نبود  برای ما  نیت خوب              با نیت خوب ٬ کردهء خوب خوش است * ما بیرق صلح کل بر افراشته ایم                 ما تخم تساوی به جهان کاشته ایم القصه سعادت بشر را یک بار                  در سایه این دو اصل پنداشته ایم         &,میرزا محمد فرخی یزدی ، شعرهای نغز ، کار و کوشش ، عدالت اجتماعی آگاهی ، نادانی ...ادامه مطلب

  • پس محمد برای چه آمد ؟

  •   پس محمد (ص) براي چه آمد ؟ اين كه نامش « محمد » است ؟ و يا « عربي » حرف مي زده ست ؛ امٌا نه !  « محمد » ، « عرب » و يا « قرآن » هيچيك را بناي كار مدان كه بنا بر كلام « حق » است ؛ و روشي كه سلام و« اسلام » است كِي سلامت شويم ما مردم ؟... ... و به اسلام ناب پيونديم ؟... « حرف » يعني كه شعر و زيبائي و « عمل » ؟ كار مردِ مردان است و محمد نه آنكه شاعر بود بلكه آنكه به خير آمر بود گفت : پندار نيك مي بايد گفت : گفتار نيك مي بايد گفت : كردار نيك مي بايد همه را او نگفت ، قبلا" بود  و كلامي ز آنهمه نزدود آنچه او گفت به عمل مي سُفت چون رطب خورد عيبهاش نگفت او نبود آنكه گفت و گفت ، و گفت او نبود آنكه مغز امٌت رُفت او نبود آنكه مغز ملٌت رُفت او نبود ، و نبود « بود » ، و « بود » ... ,پس محمد برای چه آمد ؟ ...ادامه مطلب

  • شعر نو بهتر است یا شعر کهن ؟

  • بین شاعر و نویسنده ای که عضو این یا آن ، یا تعدادی انجمن و گروه و دسته است ؛ و شاعری که به هیچ گروهی بستگی یا به اصطلاح وابستگی ندارد چیست ؟ سریعا" قضاوت نکنیم ! من هیچگاه عضو هیچ انجمن و گروه و دسته و حزب و دفتر و دستکی  نبوده و نیستم؛ و یکی از مهم ترین دلایل عدم موفقیٌت من در صحنه های اداری ( و گرفتن پست و مقام ! ) – و به طور کلٌی اجتماعی ، به ویژه اقتصادی و حتی فرهنگی ... همین اشتیاق به « مستقل » عمل کردن است . بسیاری از شاگردانم وزیر و وکیل و نظایر آنها شده اند و من همچنان یک کارمند دست به دهن هستم ؛ و البته از این که وزیر و وکیل نشده ام کوچکترین گله و شکایتی ندارم . چون معتقدم هرکس هرچه که هست خودش خواسته است که آن باشد ؛ در طبیعت اوست ... مهرداد اوستا که او هم مثل من کارمند و در سال 1363 در یکصدمتری محل کار من شاغل بود سروده است : من عاشق تنهائیم ، سرگشته شیدائیم دیوانه رسوائیم ، تو هرچه می خواهی بگو ! امٌا این آزادگی دارای یک حسن است و هزاران عیب تجاری و... . به گمانم سال 1342 بود که برادر بزرگترم پس از آنکه دیپلم ادبیش را گرفت یکی از کتاب های درسیش بنام « تاریخ ادبیٌات ایران و تاریخ شعرا » ، تالیف حسین فریور و منتشره در سال 1339 را که دائما" از وی قرض می گرفتم به من بخشید . در صفحه ی آخر آن کتاب و چون نتیجه گیری در تاریخ شعر پارسی آمده بود : « عدٌه ای نیز در این اواخر به تقلید محض و کود کورانه از ادبیٌات اروپائی ، اشعاری به اوزان هجائی می سرایند و به قول خود می خواهند تحوٌلی در شعر و ادبیٌات به وجود آورند . ولی چون پایه و مایه ای ندارند ، کاری از پیش نخواهند برد » نه تنها این مطلب در سراسر کشور تدریس می شد ؛ بلکه اکثر قریب به اتفاق دبیران ادبیٌات دبیرستانها نیز معتقد به نثر و نظم کلاسیک بودند ، مگر گروهی انگشت شمار که از فریدون توللی و نیما و فریدون مشیری گفتگو می کردند ... . در طرف مقابل هم بودند شعرا ، محافل ادبی و مطبوعاتی که سرودن شعر کهن ( کلاسیک ) را نشانه ای از عقب ماندگی و واپسگرایی معرفی می کردند ! پس نخستین سؤالی که برای یک شاعر نوجوان و جوان پیش می آمد این بود که چگونه باید شعر گفت که نزد مردم ، در دراز مدٌت ، معقولتر و محبوب تر و مطلوب تر باشد ؟ ,شعر نو ، شعر کهن ، استاد محمد پروین گنابادی ، قیود شعری ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها