شاعرانِ یزد اندر خواب ناز
شاعرانِ یزد اندر خواب ناز
خورده نان و کشک با روغنپیاز
حس ٌ و حال عاشقیشان را نجور
حرفهائی میزنند یک من یک غاز
شعرِ عشقی بد قدیمی گشته است
شعر دستوری ؟ دوبیتی یک پیاز
روغنِ ارده ؟ بباید پنج بیت !!
بابت نان هم غزل باید دراز
مانده است این کشک کلشوریِ شور
در به روی کشکمالی هاست باز ...
کشکی - کشکی کشک را مالیده است
بعداز آن اخوئه و ولنگ و واز
رفت وحشی ، عشق را همراه برد
شاعر یزدی است غرق اندر نیاز
باز یزدی گوید این هم شعر شد ؟!
راه باز است ای عزیز ! ، جاده دراز
تو بگو بهتر زمن ای کشک خور !
من به چوب خود نمی گردم دراز
خورده ام بس دوغ ها ، یارانه ای
تا زبان کردم به این شوخی دراز !
برچسب : نویسنده : علیرضا آیت اللهی poemiran بازدید : 843